
معرفی فیلم Zodiac؛ تعقیب و گریزی طولانی
با معرفی این فیلم، معرفی فیلمهای «فینچر» توی سراشیبی میافته. این فیلم ششمین فیلم از ده فیلم فینچر، و دومین فیلم جنایی اونه. مطالبی که در این پست خواهید خوند:
- خلاصهی داستان
- دیدگاه حسین
- دیدگاه من
خلاصهی داستان
داستان با قتل دو نوجوان شروع میشه. در ادامه پلیس نامههایی رو دریافت میکنه، که فردی که خودش رو زودیاک معرفی میکنه مسئولیت این قتلها رو به عهده گرفته.
دیدگاه حسین
[qut]راستش رو بگم؟ من از این فیلم خوشم نیومد. نه اینکه تهش باز بود، نه، به این خاطر که فکر میکردم، خیلی بیجهت طولانی بود و با موضوعش ارتباط برقرار نکردم. با اینکه جاهای مختلفی دیدم که به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دیوید فینچر ازش یاد شده. اما من از دیدنش لذت نبردم. آخیش راحت شدم. حالا که نظر کلیم رو گفتم، یکم در مورد زودیاک صحبت کنیم.[/qut]
[qut]زودیاک اسم یه قاتلِ سریالیه. اواخر دهه شصت میلادی یه بابایی که خودش رو زودیاک معرفی کرده بود. نامه تهدید آمیز مینوشت برای نشریات و مسئولیت چند قتلی که توی شمال کالیفورنیا انجام شده بود رو بر عهده میگیره. روی هم رفته هفت نفر رو شکار میکنه که فقط دو نفرشون زنده میمونن. هیچ وقت هم پیدا نشده و کسی نمیدونه اصلا این بابا زنده است یا مرده. فیلم زودیاک داستان همین قاتل زنجیرهایه.[/qut]

اولین نامه.
[qut]راستش رو بخواید، از همون اول فیلم به شدت در حال مقایسهی این فیلم و فیلم هفت بودم. مقایسه اشتباهی بود. شاید نباید با این دید فیلم رو میدیدم. شاید بخشی از کم شدن لذت فیلم به خاطر این مقایسه باشه. شما سعی کنید این مقایسه رو کنار بذارید و اگر فیلم رو تماشا میکنید، به عنوان یه اثر مستقل که بر پایه واقعیت هست، بهش نگاه کنید. شاید این طوری بیشتر لذت ببرید. اصلا همین که فکر کنیم فیلم بر اساس واقعیت هست و خیلی هم تلاش داره که به واقعیت پایبند بمونه، به نظرم برای شروع لذت بردن از فیلم کافیه.
نکته دیگه در مورد فیلمهایی از این دست، برای من اینه که این فیلمها متعلق به یه فرهنگ دیگه هستن. فرهنگ دیگه، ساختار دیگهای هم داره که ممکنه ما اونو به راحتی درک نکنیم و یا بهتر بگم صد در صد درکش نکنیم. مثل وقتی که ما توی فیلمهای خودمون از مثلهایی استفاده میکنیم که بیشتر از خود مثل، داستان پشتش مد نظر هست و کسی که با این فرهنگ آشنا نباشه، زیاد متوجه نمیشه که چی شد. برای این فیلم هم تا حدی این داستان صادقه. اینکه ما نمیفهمیم زودیاک چرا برای مردم آمریکا مهمه و توی ذهنمون تعداد قربیانیانش رو که ۵ نفر هست، کم تعداد میدونیم. شاید به این خاطر باشه که با فضای این داستان واقعی اونطور که یه آمریکایی، ارتباط برقرار کرده، ارتباط برقرار نکردیم.
این ارتباطهای فرهنگی در مورد فیلمهای دیگه هم هست. اما اینقدر نیست. یعنی تا یه حدی جور انتقال پیام با داستان هست و این داستان برای همه قابل درکه. اما برای این فیلم به نظرم، این طور نبود.
نکته دیگه در مورد دوست نداشتن زودیاک، تایم طولانی فیلم بود. نزدیک ۱۶۰ دقیقه فیلم، با روندی کُند. یه جاهایی از داستان، دیگه کششی وجود نداشت. به نظرم زیاد بود ولی معنیاش این نیست که اگر تایم رو کوتاه میکرد، فیلم بهتری از آب در میومد. این نگرانی هم هست.[/qut]

آنچه خواهید دید بر اساس یک پروندهی واقعی است.
…
[qut]شاید جای اون حرفی که ابتدای یادداشت نوشتم، اینجا بود. نتیجهگیری باید آخر باشه. اما من اول گفتم. در کل این فیلم برای من، رتبهای پایینتر بیگانه ۳ داره. یه مروری هم روی اولویت های فیلمی من از فینچر تا اینجا بخوام بگم به این ترتیبه: ۱- هفت ۲- پنیک روم ۳- بازی ۴- باشگاه مشت زنی ۵- بیگانه ۶- زودیاک[/qut]
دیدگاه من
این فیلم رو برای سومینبار بود که میدیدم. اولین نکتهای که توجهام رو جلب کرد این بود که چرا اصلا یادم نمیاومد که «رابرت داونی جونیور» و «جیک جیلنهال» هم توی این فیلم حضور داشتند. یکی از نکاتی که من رو مجاب میکنه به دیدن فیلم، اینه که یک داستان واقعی پشتاش باشه. برای من چندان فرقی نمیکنه که این داستان سیاسی باشه، یا بیزینسی، یا جنایی، خود اون واقعی بودنه برام مهمه. خب «زودیاک» بر اساس واقعیت بود و این جذابیت کار رو بیشتر میکرد.
یکی از نکات جالب توجه در این فیلم، اینه که پنجسال بعد از آخرین کار فینچر ساخته شده. فینچر تا قبل از این بهطور میانگین هر ۲/۵سال یک فیلم ساخته. احتمالا این پنجسال فقط صرف ساخته شدن این فیلم نشده، اما برام موضوع جالبی بود.
در بین مواردی که شاید فیلم رو از جذابیت آنچنانی دور کنه، میشه به دو مورد اشاره کرد. یکیش همونطور که حسین گفت زمان زیاد فیلمه. به نظر من هم واقعا لزومی نداشت انقدر کش پیدا کنه. شاید با این کار میخواستند وقفهی افتاده بین نامههای قاتل رو به بیننده هم القا کنند؛ شاید. مورد بعدی نداشتن انگیزهی خیلی خاص قاتله. این نظر من شاید کمی بیرحمانه بهنظر برسه، اما وقتی این مورد رو با «هفت» مقایسه کنیم؛ میبینیم که بخش زیادی از جذابیت فیلم هفت به دلیل انگیزهی قاتله. در اون فیلم قاتل سرخود ملت رو گناهکار تشخیص میده و میکشه. خب این انگیزهه برای بیننده خیلی میتونه جذاب باشه.
یکی از نقاط قوت فیلم انتخاب خوب بازیگرهاست. یعنی دقیقا به این بابا میخوره زودیاک باشه:دی. اگه اشتباه نکنم توی یکیدوتا فیلم دیگه هم نقش آدمهای نهچندان طبیعی رو بازی کرده. در مورد کاراگاهان پلیس هم همینطور. من از «مارک رافلو» خوشم میاد در کل، و فکر میکنم انتخاباش برای نقش کاراگاه پلیس انتخاب مناسبی بوده. در مورد جیک جیلنهال هم همینطور. به نظر انتخاب کاملا مناسبیه برای یک فرد کنجکاو، زیادی باهوش، فعال و گاها بیشفعال؛ دقیقا همین نقشی که توی این فیلم داره.

زودیاک احتمالی.
در آخر باید بگم دیدن این فیلم رو پیشنهاد میکنم. برخلاف نظر حسین که این فیلم رو همسنگ با «بیگانه ۳» قرار داده(باید بیاد قشنگ قانعمون کنه:دی)، من اون رو فیلمی جذاب میدونم. فیلم بعدی «ماجرای عجیب بنجامین باتن» خواهد بود.
رضا عزیز
سلام
فیلم خاطرات یک قتل رو نگاه کن و با این فیلم مقایسه کن.
من که از دیدن این فیلم لذت بردم. بهت پیشنهاد می کنم.
سلام حسینجان
حتما میبینم. ممنون از پیشنهادت.
رضای عزیز
سلام
1- دمت گرم و خدا قوت بابت انتشار این یادداشت.
2- خدایی چطور از سری بیگانه خوشت نیومده؟ من کل بیگانه رو به عنوان یه پکیج نگاه میکنم و در مقام مقایسه، اون سه فیلم رو در کل بهتر از زودیاک میدونم. قانع کننده گفتم؟
3- درک میکنم که ممکنه موضوع و داستان و سیر اون برای خیلیها جذاب باشه. اما من به دامش نیافتادم. 😁 این داستان نسبت به زمانش خوب کار نشده بود. انگار توی یه دور افتاده باشی و بیرون نیای. شاید خلا کار رو میتونست با پرداختن به مقتولین پر کنه. تا تلاش بی نیجه یه روزنامهنگار.
4- در مورد انتخاب بازیگر باهات موافقم. به این یارو میخورد زودیاک باشه. لعنتی در رفت.
موفق باشی
سلام حسینجان
1. مخلصیم. انجام وظیفهست:دی
2. خیلی راحت:)) خیر، به هیچوجه:دی گذشته از شوخی فکر کنم بحث سلیقه مطرح باشه.
3. پرداختن به مقتولین رو خوب گفتی. ایدهی خوبیه.
مخلصیم. بریم برای بعدی.