
معرفی فیلم The Girl with the Dragon Tattoo؛ بیشتر از یک فیلم
این فیلم نهمین فیلم «دیوید فینچر»ه که با حسین قربانی دیدیم و توی این پست قصد داریم معرفیاش کنیم. روال معمول اینه که بگم توی این پست قراره چی بخونید:
- خلاصهی داستان
- دیدگاه من
- دیدگاه حسین
- نقلقولها
- حواشی
خلاصهی داستان
یک خبرنگار باهوش روزنامه بهنام میکائیل، از طرف یک فرد متمول و سرمایهدار مامور میشه تا راز ناپدیدشدن برادرزادهاش رو کشف کنه. میکائیل کار خودش رو با تحقیقات راجع به گذشتهی خانواده و تحقیق روی تمام اعضای اون شروع میکنه. در این بین از یک هکر کامپیوتر بهنام لیزبث هم کمک میگیره.
دیدگاه من
قبل از اینکه شروع کنم به نوشتم دیدگاه خودم، باید بگم دیدگاه حسین رو بخونید حتما؛ به نکتههای جالبی اشاره شده.
خیلی سال پیش فیلم رو دیده بودم، منتها بهجز اینکه توی این فیلم «دنیل کِرِیگ» نقش یه روزنامهنگار رو داره، و اینکه توش یه دختره با ظاهر نهچندان متعارف هست، هیچچیزی از فیلم یادم نبود. معمولا کم این اتفاق میافته برام. تا یادم نرفته بگم به نظر من عنوان فیلم بهجای «دختری با تتوی اژدها»، باید ترجمه بشه: «دخترِ با تتوی اژدها». چون حرف تعریف The که قبل از Girl اومده، داره میگه که این-Girl- یک اسم معرفه است، و ما هم دقیقا توی فیلم میدونیم که اون دختره که تتوی اژدها داره کیه. البته نمیدونم دارم درست میگم یا نه، و شاید همون دختری با تتوی اژدها درسته.
یکی از نکاتی که توی ساختن این فیلم وجود داره، اینه که این فیلم بهفاصلهی یکسال بعد از آخرین فیلم فینچر(«شبکهی اجتماعی») ساخته شده. فینچر قبل از این میانگین سهسال رو برای ساخت هر فیلم داشته. یکم عجیبه.
سینمای فینچر یا تلویزیون ترکیه؟
از اونجایی که گفتم از فیلم هیچچیز یادم نبوده، با دیدن این حجم از بیبندوباری توی روابط توی داستان فیلم خیلی تعجب کردم. یعنی شما هر کی رو میدیدی داشت به یکی خیانت میکرد؛ این به اون، اون به این، من به شما، شما به من! سردبیر روزنامه با روزنامهنگارش-میکائیل- روی هم ریخته بود، زنی که با شخصیت مرد منفی رابطه داشت به شوهر/پارتنرش خیانت میکرد، و… .
در کل مباحث جنسی و جنسیتی نقش پررنگی توی فیلم داره. مورد تجاوز قرار گرفتن سوژهی اصلی داستان و همچنین دختر با تتوی اژدها رو، بذارین در کنار مواردی که در بالا گفتم. به نظرم دست گذاشتن رو بحث تجاوز جنسی از سمت محارم واقعا شهامت میخواد، و دیدن همچین فیلمی هم جرات. بهنظرم این بزرگترین تابوییه که میتونه وجود داشته باشه.

میکائیل؛ که بهنظرم بهعنوان یک فردی عادی بدن خیلی آمادهای داشت. اثرات جیمز باند بودن.
با همهی اینها باید پذیرفت که اینها چیزهاییه که وجود داره در دنیای واقعی ما و فقط یک فیلم نیست. خیلی از ما این موارد رو شنیدیم و شاید حتی دیدیم. همونطور که حسین از تجربهی تلخ نویسندهی رمان صحبت کرده.
داستان
داستان فیلم رو به عنوان یک داستان مرموز و جنایی دوست داشتم. به عنوان یک فیلم دلهرهآور اما؟ نه، نمیشه بهش گفت دلهرهآور. یکی از نکات خوبی که توی داستان وجود داشت این بود که واقعا یکجورایی همه مظنون بودند، برخلاف خیلی از فیلمهای این مدلی دیگه که همون دقیقهی ۱۰-۱۵ میشه همهچیز رو فهمید.
فیلمنامهی این کار فینچر هم یک فیلمنامهی اقتباسی بود؛ مثل «هفت»، «زودیاک»، «باشگاه مشتزنی»، و… . مثل اینکه آقای فینچر علاقهی وافری به این فیلمنامهها داره. از روی این کتاب یک فیلم دیگه هم در سال ۲۰۰۹ با همین نام درست شده که یک فیلم سوئدیه.
یک سوال فنی
نشون دادن هکر و پروسهی هکر توی فیلمها و سریالهای ایرانی معضلیه برای خودش! گاها آدم حتی خندهاش هم نمیگیره دیگه؛ انقدر تباه یعنی. اما توی سینمای کفار اوضاع به این خرابی نیست و این قضیه خیلی خوب پوشش داده میشه. با این حال یه چیزی رو متوجه شدم در رابطه با این موضوع که بهتره روی عکس توضیح بدم:

قاعدتا باید یه زمانی صرف این کوئری بشه، یا نه؟
توی این صحنه هکر ما یه چندتا کوئری میزنه(احتمالا به دیتابیس پلیس که توش نفوذ کرده)، و مدت زمانی که طول میکشه نتایج رو ببینه ۰ ثانیه است. از اونجایی که عبارت ۰.۰۰ ثانیه رو میبینیم، یعنی دقت در حد صدمثانیه است؛ پس میشه انتظار داشت این کوئری زدن لااقل یک صدمثانیه وقت بگیره دیگه، ها؟ یا نه دارم اشتباه میکنم؟
موسیقی
مثل اکثر کارهای دیگهی فینچر، این فیلم هم از موسیقی متن خوبی بهره میبره. نکتهی جالب دربارهی موسیقی این فیلم، شباهت خیلی زیادش به فیلم قبلی فینچر، یعنی شبکهی اجتماعیه. موسیقی کاملا به فیلم میاومد. در کنار تماشای فیلم، شنیدن موسیقی فیلم هم پیشنهاد میشه.
دیدگاه حسین
این فیلم یکی مانده به آخرین فیلم فینچر بود که باید تماشا میکردم و اون غولی که در ذهنم از فینچر ساخته بودم دیگه در این فیلم ازش نشانی نبود. این تصویری که از فینچر در ذهنم بود، به واسطه فیلمهایی مثل هفت، بازی و باشگاه مشت زنی شکل گرفته بود. به فیلمهای آخر که رسیدم، اون ابهت کارگردان بزرگ در ذهن من شکسته بود.
گاهی فکر میکنم فضای معماگونی که فینچر سعی در نمایشش داره، حالا دیگه اون جذابیت لازم رو برای من نداره، یه جورهایی انگار دست کارگردان رو خونده باشم. اتفاقی که انتظار داشتم توی “دختری با خالکوبی اژدها” هم بیافته.
هر چند میدونم این فیلم یه فیلمنامه اقتباسی داره و حتی دو سه سال پیش از اون هم فیلمی به همین نام از روی کتاب اصلی ساخته شده، اما به نظرم شخصیت اصلی این فیلم میتونست هر کدوم از شخصیتهای فیلم باشند. “دختر گمشده” که عنوان فیلم بعدی فینچر هم هست، اگر روی این فیلم گذاشته میشد، فرقی نمیکرد.
سوالی که برای من مطرح شد، این بود که پس چرا توجه به لیزبث (همون دختری با خالکوبی اژدها) اینقدر زیاده؟ یه دختر که به دلایلی برای جامعه مضر شناخته شده و حتماً باید قیمی داشته باشه که اتفاقا قیمش هم آدم خوبی از آب در نمیآد و بهش تجاوز میکنه و در نهایت وارد جریان تحقیق در مورد کسی میشه که با بگراند خودش (یعنی تجاوز و شکنجه شدن) ارتباطی داشته و در نهایت به حل معما کمک میکنه. ولی نقش دومه!
نگاه تک بعدی به داستان فیلم اشتباهه. این فیلم از کتابی اقباس شده به همین اسم که یه مجموعه کتاب دنبالهدار و سه قسمتی با ترکیب اسمی این طوریه: دختری که فلان، دختری که بهمان. قرار هم بوده تا ده قسمت از این مجموعه رمان با نام ملنیوم (Millennium) منتشر بشه که اجل به استیک لارسن مهلت نداده و همین سه قسمت و دو قسمت ناقص از او مرحوم به یادگار مونده.
[qut]لارسن توی ۱۵ سالگی شاهد یه تجاوز بوده که کاری هم برای جلوگیری از اون اتفاق نکرده. این تجاوز توی روحیهاش تاثیر گذاشته و توی فیلم هم به خوبی این موضوع مشهوده. توجه لارسن به دختر مورد تجاوز واقع شده، چه در مورد لیزبث و چه در مورد نوه ونگر از اینجا میآد، داستان اصلی شاید پیدا کردن دختر گمشده یا مسائل یه روزنامه نگار باشه، اما شخصیت محوری برای کلیت چنین داستانهایی کسی نیست جز همونی که روی بدنش اژدها خالکوبی کرده، اونی که تجربه تجاوز و بعدش تلاش برای عشق رو تجربه کرده.[/qut]

دختر با تتوی اژدها
هر سه کتاب لارسن در بازار نشر فارسی موجوده، کتابی که منشا فیلم شده، با اسم ” دختری که رازی کهنه را آشکار کرد” توی فیدیبو با قیمت ۳۰ هزار تومان (به تاریخ شهریور ۹۸) در دسترسه. اینکه قیمت و تاریخ رو نوشتم برای کسانی بود که در آینده این یادداشت را مطالعه خواهند کرد.
فضای ترسیمی فینچر از این داستان، سرد و تاریک و تا حدی بی روحه. این فضا در روابط آدمها هم وجود داره. حتی نمایش عشق لیزبث به میکائیل هم سرد و بی روحه. رنگ عشقی در این روابط نمیبینم. حالا که از رابطه سرد حرف زدیم، باید اعتراف کنم که بازی “رونی مارا” واقعاً خیلی خوب بود. فقط به فاصله بازی این بازیگر از فیلم “شبکه اجتماعی” که یه دختر مظلوم و تحصیل کرده توی دانشگاه بود تا این فیلم که یه یاغی با گستاخی بینهایت و چهره سنگیش، توجه کنید. همین بازی هم براش نامزدی جایزه اسکار رو آورد.
[qut]سالی که “جدایی نادر از سیمین” جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار رو برای اولین بار برای سینمای ایران آورد، دختر با خالکوبی اژدها، حریفهای قدری در هر ۵ باری که نامزد شد، داشت. اون سال هوگو و آرتیست (که پیش از این در موردش صحبت کرده بودیم) رقیبهای این فیلم بودند که به جز جایزه “بهترین تدوین” از این فیلم جلوتر افتادند.[/qut]
[qut]یک چیزی که توی فیلمهای فینچر تا اینجا توجه من رو به خودش جلب کرده، فیلمبرداری خاص بعضی از نماها هست که یک بار یا دوبار در فیلم اتفاق میافته و دیگه اون نما و زاویه تکرار نمیشه، اما تصویری که از فیلمها توی ذهنم میمونه، همون نماهاست. توی فیلم “پنیک روم” که فضای فیلمبرداری تاریکی داره، یه سکانس هست که جودی فاستر داره برای همسایه چراغ قوه میندازه، دوربین از نمای داخل چراغ قوه حرکت میکنه و به بیرون میآد. توی این فیلم نمای از بالا به عمارتهای توی جزیره دو بار تکرار میشه. نمایی که انگار داری به یه ماکت خونه توی برف نگاه میکنی. دیگه هم نماهای مشابه تکرار نمیشن. این شاید کنجکاوی ادامهدار من برای فیلمهای فینچر باشه.[/qut]
[qut]در کل این فیلم رو دوست داشتم، درسته که جز فیلمهای رتبه بالای من در لیست فیلمهای فینچر نبود، اما دوسش داشتم. حداقل به یه بار دیگه دیدنش میارزه به نظرم.[/qut]
نقل قول ها
باورش سخته که ترس از کار اشتباه قویتر از ترس از درد کشیدن باشه؛ اما همینجوریه.
حواشی
- برای نقش لیزبث به «ناتالی پورتمن»، «اسکارت یوهانسن»، و «جنیفر لاورنس» هم فکر شده، که اولی به دلایل کاری، دومی به دلیل زیادی جذاب بودن، و سومی به دلیل زیادی بلندقد بودن، نشده که نقش رو بگیرند.
- تاریخ اکران فیلم و تاریخی که در رمان داستان شروع میشه یکی بوده؛ هر دو در ۲۰ دسامبر.
- دوتا تگلاین فیلم در حقیقت ضربالمثلهای سوئدی هستند که توسط «استلان اسکاشگورد»(بازیگر نقش «مارتین») به فینچر پیشنهاد داده شدند. اون دوتا اینان:
- What is hidden in snow, comes forth in the thaw. که میشه: هیچ ماهی پشت ابر پنهان نمیمونه.
- Evil shall with evil be expelled. که میشه: افراد شرور با اعمالی از جنس همون شرارت متوقف میشند و همون بلاها به سرشون میاد. شاید یه چیزی تو مایههای دنیا دار مکافاته.
خیلی خفن بود، ولی من اخر نفهمیدم چه بلایی سر هریت اومد… اگر کسی میدونه میگه بهم؟
سلام. خوشحالم که خوشتون اومده.
منم اطلاعی ندارم. یعنی جایی چیزی به چشمم نخورده. اگه راجع بهش چیزی خوندم حتما همینجا کامنت میذارم.