
معرفی فیلم «۱۲ مرد خشمگین»؛ شهامت/از مصائب شمارهی ۸ بودن
این فیلم رو چندینبار دیدم. فیلمیه که هربار ببینیش، بازم یه چیز جدیدی کشف میکنی. یه نفر توی توییتر گفته بود این فیلم رو باید ۱۲بار دید، و هربار روی یکی از شخصیتها تمرکز کرد. چقدر خوب گفته بود! به لطف «گعدههای فیلمبینی»ای که با حسین داریم، این بار هم فرصت شد این شاهکار رو ببینم. هنری فوندای بزرگ توی این فیلم بازی میکنه و چه بازیای هم میکنه. البته همهی بازیگران این فیلم به طرز فوقالعادهای عالی هستند. مشخصات کامل فیلم رو اینجا ببینید.
دیدگاه حسین
[qut]ما همه خشمگینیم – ۱۲ مرد خشمگین
چه فیلم خوبی بود. چقدر حال کردم. این متن پیامی بود که برای رضا فرستادم، بعد از تماشای فیلم و چون فیلم بر پایهی دلایل هیات منصفه و گفتن دلیل استوار است به نظرم برای خوب بودن فیلم باید دلیل بیاورم. اما قبل از دلایل باید یک توضیح کوچک بدهم که فضای داستان از دید من چگونه بوده است.
در آمریکا قانونی وجود دارد که یک شهروند آمریکایی وظایفی در برابر جامعهی خود دارد. یکی از این وظایف شرکت در جلسات هیات منصفهای است که در هر دادگاه تشکیل میشود. این هیات منصفه نباید متهم یا متهمان را از نزدیک بشناسند و فکر میکنم تا رسیدن به نتیجه اجازه خروج از دادگاه را هم ندارند. در مورد هیات منصفه و اختیاراتش لطفاً جداگانه خودتان جستجو کنید تا به نتایجی جالبی برسید، مثل اینکه ما در کشورمان هم چنین هیاتی داریم ولی خُب من تا به حال چنین چیزی ندیدهام.
در این فیلم پسری پایین شهری پدرش را کشته است، چرا؟ پدرش کتکش زده و بعد او هم گفته که او را خواهد کشت، بعد رفته یک چاقوی ضامن دار خریده و با همان صاف گذاشته وسط قلب پدر بیچاره و تمام شواهد و مدارک هم بر علیه اوست. مثلاً چاقویی که از چاقوفروشی خریده، خیلی چاقوی مرسومی نبوده است. علاوه بر اینکه دوستانش هم این چاقو را در دستش دیدهاند.
پیرمرد طبقهی پایین هم صدای دعوای پدر و پسر را شنیده، صدای به زمین خوردن جسد را هم شنیده، حتی پسر را هنگام فرار دیده است. از آن سمت خیابان هم زنی او را دیده که چاقو به پدرش زده و فرار کرده.
آنقدر این مدارک کافی و مشخص بودند که کسی فکر نمیکرد، پسر قاتل نباشد. یکی از دوازده مرد، در مورد اینکه پسر قاتل باشد شک کرده بود و داستان فیلم دقیقاً از همین شک شروع شد. شکی که باعث شد ۱۲ مرد گنده عصبانی یک ساعت و نیم روبروی چشم شما به جان هم بیافتند و در نهایت کاری کنند که من برای رضا به عنوان پیشنهاد دهندهی این هفته، آن پیام را ارسال کنم.[/qut]
[qut]1-تقریباً تمام فیلم در یک اتاق جریان دارد، به نظر من این همه هیجان در یک اتاق خیلی فوق العاده است. واقعاً چشم برداشتن از این اتاق کار سختی بود.
۲-هر چند ته فیلم را میشد حدس زد اما از این روند رسیدن به انتها چطور باید مطلع میشدیم؟ با اینکه انتهای داستان هم معلوم بود، اما کماکان از کشمکشهای فیلم لذت بردم. شاید همین مشخص بودن آخر شاهنامه را بشود به عنوان به عنوان نقطهی ظعف آن نام بُرد. شاید.
۳-فیلمبرداری فیلم فوقالعاده بود، هم وقتی که ثابت بود و هم وقتی که حرکت میکرد، گاهی همین حرکتها بخشی از داستان هم بود. مثل وقتی که دوربین به سمت یک بازیگر خاص میرفت و بیننده را آماده میکرد برای حرف زدن آن بازیگر خاص. گاهی تغییر فضا تنها با همین حرکت دوربین اتفاق میافتاد.
۴-تا اینجا دلایل خودم را بیان کردم، این فیلم جزو فیلمهای برتر سینمایی هم بوده و همان سال انتشار هم کلی جایزهی ریز و درشت و اسکار و گلدنگلوب و غیره و ذالک بُرده است. این دلیل آخر هم برای کسانی که شاید به این جوایز نیمنگاهی هم داشته باشند.
به نظرم همین چهار دلیل برای خوب بودن فیلم کافی است. اما اگر بخواهیم کمی هم در مورد محتوای فیلم حرف بزنیم، باید به تک تک شخصیتها جداگانه نگاه کنیم و تحلیل کنیم و این کار از حوصله این یادداشت خارج است. اما در مورد برخی از آن برجستهها بد نیست که اشاراتی داشته باشیم.[/qut]
[qut]شخصیت اصلی فیلم، همان کسی که از ابتدا در قاتل بودن این پسر ۱۸ ساله شک داشت، کسی که همه دوستش داریم و به آن باید توجه کنیم، اما توجه من به فردی که قرار بود برود و بازی بیسبال تماشا کند، جلب شد.
خیلی از ما همین طور هستیم، نه، من خیلی از وقتها این طور هستم، بیخیال هستم و به یک بازی فکر میکنم و متوجه نیستم که ممکن است تصمیم چقدر برای خودم و دیگران مهم و حیاتی باشد. اتفاقا در حال قبل و بعد از تماشای فیلم درگیر یکی از این تصمیمهای مهم هستم اما نشستم و فیلم نگاه کردم. شاید اگر فیلم دیگری بود، میرفتم سایت ورزش سه، پیش بازی ایران-ژاپن را نگاه میکردم و الی آخر.
اما حالا نشستهام و دارم به تصمیمم دوباره نگاه میکنم. تصمیم عجیبی نیست. یک تصمیم که شاید هر ماه و هر سال (برای آنها که شغلشان مهم است، هر لحظه) ما بگیریم اما متوجه نباشیم، متوجه نباشیم و حتی با جان آدمهای دیگر بازی کنیم. این نشان بیمسئولیتی حتی در کشوری که سعی دارد شما را به شهروندی مسئول بدل کند هم وجود دارد و به نظر من این موضوع برای جامعه میتواند خطر آفرین باشد. در این فیلم به وضوح بیمسئولیتی تقبیح شده، اما کافی نبوده است.[/qut]

شمارهی ۷، فردی که حسین ازش حرف میزنه.
[qut]داستان فیلمهای وقتی جذاب است که ما خودمان را جای شخصیتهای اصلی بگذاریم، چه میکنیم؟ تمام تلاش من این است که شخصیت مثبت نباشم، درک کنم که همیشه شخصیت خوب داستان نبوده و نیستم. در این شرایط سعی میکنم کمی منصف باشم. در این فیلم زمانی که جای شخصیت پیرمرد داستان بودم که در مورد پیرمرد دیگری حرف میزد و گفت که شاید او در هفتاد سال زندگی هیچ کاری نکرده که به افتخار کند و دارد شهادت دروغ میدهد که تنها به اندازهی اشارهای در روزنامه از او یاد شود، به خودم گرفتم. ترسیدم از روزی که چنین داستانی در مورد من صادق باشد.
این دوازده نفر، دوازده دلیل مختلف دارند، برای ما میتواند دوازده نفر بیرونی و درونی باشد، این دوازده نفر میتواند حقیقت خودمان باشد، مثل آن آقایی که قصد داشت انتقام مشت پسرش را از پسر دیگری بگیرد. عصبانیتی که از بیرون از اتاق میآمد و به خودم هم نگاه میکنم و میبینم که مثل آن ۱۲ مرد عصبانی هستم و برای عصبانیتم هم هزاران دلیل دارم، همیشه هم حق را به خودم میدهم، اما آیا این عصبانیت یعنی که کارم درست است؟ خیلی وقتها بعید میدانم که داستان این طور باشد. من بابت گرانی و تحریم و داستانهای روزمرهی ایران عصبانی هستم اما در کارهایی که هر روز انجام میدهم حق ندارم. حق ندارم و مسئول هم نیستم.[/qut]
دیدگاه من
فیلم داستان یه پسر هجدهسالهست که متهم شده به قتل عمد پدرش، یا به قول خودشون: Murder in First Degree. حالا زندگی این پسر بستگی داره به رای هیات منصفه. شرط اینه که هر ۱۲نفر به توافق برسند؛ چه برای اعلام گناهکار بودن پسر جوان، و چه بیگناهی اون. یعنی اگر حتی یک نفر مخالف باشه، رای بیاثره. و ماجرا از همینجا شروع میشه دقیقا:

به نظر میرسه یک نفر نظری متفاوت نسبت به بقیه داره…
اگر تمام این ۱۲نفر رای به گناهکار بودن بدند، متهم گناهکار شناخته میشه و میره برای اعدام. اما اگر، باز هم تمام ۱۲ نفر، به شرط اینکه یک «تردید منطقی» توی گناهکار بودن متهم داشته باشند، متهم تبرئه میشه.
هر نفر از این ۱۲ مرد نماینده یک قشر خاص از جامعه هستند. از مهندس معمار بگیر…تا کارگزار بورس. علاوه بر این نوع از نمایندگی، این ۱۲ نفر از نظر شخصیتی و اخلاقیات هم نمایندهی یک شخصیت و تیپ شخصیتی خاص هستند. مثلا شمارهی ۸ ما شخصیتی صبور، دارای هوش هیجانی بالا(بارها مچ طرف مقابلاش رو میگیره)، باتجربه، آرام، مصمم، مسئولیتپذیر، و مدبر دیده میشه. شمارهی ۳(که بیشترین چالش رو با شمارهی ۸ داره) خودش رو به ما اینجوری معرفی میکنه: فردی خودساخته، دارای مشکلات عاطفی با خانواده، کمحوصله، دارای هوش هیجانی پایین، خشمگین و زود از کوره در رونده، و خیلی جدی. یا مثلا شمارهی ۶، از نظر اجتماع شاید شغل کمتر مورد توجهای داشته باشه(کارگر ساده)، اما به نکتههای خیلی ریزی اشاره میکنه. مثلا میگه: «من در طول برگزاری دادگاه همهاش به این فکر میکردم که انگیزهی قتل چی میتونه باشه». یا در جایی دیگه با گفتن این جمله که: «فرض کن که تو همهی ما رو قانع کردی، اما اگه پسره واقعا پدرش رو کشته باشه چی؟»، به شمارهی ۸، یک تلنگر اساسی به اون وارد میکنه. میبینید؟ این ۱۲ نفر نمونهای از جامعه هستند؛ نمونهای از همهی ما.
چرا این عنوان رو انتخاب کردم؟ به خاطر حرفی که شمارهی ۱۰، در واکنش به مخالفت شمارهی۸ با تصمیم جمع، و با تمسخر میزنه: «اوه پسر، همیشه یکی هست که مخالف باشه». نمیدونم چقدر توی این وضعیت قرار گرفتین، اینکه گاهی یا شاید بیشتر اوقات(بسته به شرایط اون اجتماعی که باهاش سروکار داریم. مثلا خونه، دانشگاه، دوستان و…) حرف و عقیدهتون سوای حرف و عقیدهی جمع باشه. اگر این اتفاق فقط گاهی رخ بده، احتمالا مشکل خاصی پیش نمیاد. مشکل از جایی شروع میشه که اون جامعه مدام در حال اشتباه کردن باشه و تو اونی باشی که داره درست میگه. از یه جایی به بعد دیگه نه تنها نظر تو رو رد میکنند؛ بلکه سعی در به زمین زدن و مخالفت عمدی با تو دارند؛ مخالفتی که شکل کینه به خودش گرفته.
این مورد برای من زیاد پیش اومده…من عقاید زیادی دارم که دقیقا نقطهی مقابل عقاید اکثریته. از وقتی یادم میاد با این چالش مواجه بودم. وقتی میگم واقعا شرایط سخت و طاقتفرساییه؛ باور کنید همینطوره. البته اخیرا سعی کردم یک توازن ایجاد کنم و در مسائلی که خیلی مهم نیستند خودم رو بکشم عقب. چون به قول شمارهی ۴: «هرکسی یه آستانهی تحملی داره…».
حسین به نکتهی خوبی اشاره کرد. درسته که این ۱۲نفر نماینده و معرف خود ما بودند، اما نه به طور یکسان. به نظر میاد بیشتر ما شمارهی ۷ باشیم: بیتفاوت به سرنوشت بقیه. غافل از اینکه بدون شک دود این بیتفاوتی اول از همه توی چشم خودمون خواهد رفت. شنیدین میگند «عروسی به کوچهی ما هم میرسه»؟ درسته این یه ضربالمثل واسه حالت مثبت قضیهست، اما یه روزی، یه جایی، این بیتفاوتی یقهی خودمون رو میگیره؛ و بهتره امیدوار باشیم اون روز تنها نباشیم…
میخوام یکم نور بندازم روی سمت تاریک قضیه. بیاین قبول کنیم در اینکه شمارهی ۳ باشی و نه شمارهی ۸، خیلی فاکتورها تاثیرگذارند. وقتی شمارهی ۳ شروع میکنه به صحبت دربارهی گذشتهاش، میبینیم که این کمبود عاطفه، و به تبع اون تربیت نادرست پسرش، از رفتار پدر خود این فر با اون سرچشمه میگیره(و احتمالا همینجوری تا نسلهای قبل میره). برای شمارهی ۸ هم دقیقا همینطوره. احتمالا شمارهی ۸ها، از جایی میان که اونجا بیشتر افراد شمارهی ۸ هستند؛ یک پدر شمارهی ۸، یک همسر شمارهی ۸، یک رییس شمارهی ۸، و… . میخوام بگم باید منعطفتر به قضیه نگاه کنیم. یه جملهی قشنگ هست که میگه: «هروقت خواستیم به کسی بابت چیزی که هست(مثلا نداشتن آداب اجتماعی) اعتراضی کنیم، تیکهای بندازیم، کنایهای بگیم، یادمون باشه شاید اون از فرصتها و شرایطی که ما داشتیم و استفاده کردیم بهرهمند نبوده…».
این شات آخر فیلم خیلی لذتبخش بود برای من. در حالی که ۱۲ نفری که تا چند دقیقه قبل با هم سروکله میزدند، حالا هرکدوم میرند پی زندگی خودشون. و بارونی که بعد از یک روز گرم و طولانی میباره، اونم چه روزی…یک پسر جوان و احتمالا بیگناه از اتهام قتل عمد تبرئه شده.

و این تصویر لذتبخش…
ممنون بابت وقتی که گذاشتین.
رضای عزیز
سلام
خوشحالم که اولین نفری هستم که این متن رو میخونم. حس اول بودن هم باحاله.
1- یه نکته که بهش اشاره کردی و باید تصحیح بشه اینه که اگر هیات منصفه نتونه در مورد گناهکار یا بیگناهی کسی به توافق برسه، هیات منصفهی دیگهای تشکیل میشه. اون فرد تبرئه نمیشه.
2- این حس تنها مخالف جمع بودن رو من هم تجربه کردم، حتی وقتی که در مخالفت کسی حرف نزدم بهم تاکید کردن که احتمالاً قصدم مخالفت بوده و خودم خبر نداشتم. حس خوبی نیست، چون هنوز حرف نزده حرفت شنیده نخواهد شد.
3- به واسطهی این گعدهی فیلم بینی چه فیلمهای خوبی دارم تماشا میکنم. دمت گرم
موفق باشی
سلام حسینجان
منم خوشحالم که اولین نفری هستم که به کامنتت جواب میدم(خواستم یه چیزی گفته باشم همسنطوری:دی).
1. آره، این حالت سوم رو نیاوردم. در مورد گناهکار یا بیگناه بودن متهم، اگه یک تصمیم جمعی وجود داشته باشه، اون رای صادر میشه. در غیر این صورت(یعنی اگه به نتیجهی مشخصی نرسند)، یک هیات دیگه تشکیل میشه.
2. آره، همینطوره.
این مورد کلا گرداگرد ما وجود داره، نمونههای زیادی براش هست. مثلا شما بیا یه مورد کوچیک فرهنگی رو توی جامعه رعایت کن، مطمئنا از سمت خیلیها مسخره میشی.
3. مخلصیم. فیلم بعدی با شماست.