
مظفرالدینشاه/سردار آزمون/This is Us
مظفرالدینشاه یه وقتی، یه جایی، گفته: «همهچیزمان باید به همهچیزمان بیاید…». الحق و الانصاف این یکی از درستترین و بهجاترین جملاتیه که درباره وضع فعلی(و خب خیلی از دورانهای دیگه) کشور شنیدم. یعنی اگه به من بگند وضعیت ایران رو توصیف کن، به این جمله از این شاه قاجار رفرنس میدم. واقعا که ما همهچیزمون به همهچیزمون میاد…همچین هارمونیای واقعا توی دنیا کمنظیره.
حالا قضیه چی هست کلا؟ داستان از این قراره که چندوقت پیش جام ملتها بود. ایران با باخت جلو ژاپن از مسابقات حذف شد، و البته چیزی از ارزشهامون کم نشد. مرد حسابی! شد یه بار ما ببازیم و یکم، فقط یکم از ارزشهامون در معرض خطر کاسته شدن قرار بگیره؟! در معرض قرار گرفتن پیشکش؛ یه بار شد این خطر حتی ما رو تهدید بکنه؟! وا بده برادر…وا بده(خطاب به اون دسته از عزیزانیه که به صورت کلی این خط مشی رو دنبال میکنند؛ ناسیونالیستی افراطی). خلاصه، ژاپن برد، رفت فینال با قطر، و در بازی فینال قطر قهرمان شد. این خلاصهای بود از جام ملتهای ۲۰۱۹. چیزی که من میخوام بگم اما، برمیگرده به بازی قبل از ژاپن؛ بازی ایران-چین. البته قبلش بذارین یکم دیگه هم برم عقب، و به جام جهانی.
یکی از بازیکنهایی که به شدت مورد انتقاد اکثریت مردم بود، سردار آزمون بود. اصلا نمیخوام در مورد اون مسابقات حرف بزنم. فقط این رو گفتم که یه پسزمینهای از موضوع این پست داشته داشته باشید. خلاصه انتقادها انقدر ادامه داشت که سردار از تیم ملی کنار کشید(به نشانهی قهر)، و گفت که دیگه توی تیم ملی بازی نمیکنه. هر مربی دیگهای بود، با آرزوی موفقیت برای سردار از اون خداحافظی میکرد، همونطور که خود کیروش هم در مورد مشابه و جریان مهدی رحمتی، این رو نشون داده بود. ما استقلالیها با توجه به بارها ابراز پشیمونی رحمتی، خیلی ناراحت شدیم که چرا یک فرصت دوباره به رحمتی داده نمیشه، ولی خب دیسیپلین این عمل کیروش رو تایید میکرد. Guess What؟ برای آزمون اما، قضیه کلا فرق کرد. سردار بدون معذرتخواهی، برای جام ملتها دعوت شد. تعجب نکنید، یادتون بیاد که ما همهچیزمون به همهچیزمون میاد. اگه توی همهی زمینههای مدیریتی میتونیم باندبازی داشته باشیم؛ چرا توی فوتبال نداشته باشیم؟ شما یک دلیل قانعکننده بیار. و خب کیروش هم برای پی بردن به این مساله، نیاز به زمان زیاد و بهرهی هوشی بالا نداشت. اون از خیلی وقت پیش فهمیده بود که توی ایران رتق و فتق کارها چه شکلیه(و اوج این قضیه وقتی بود که سعی کرد رهبری رو در مقابل وزیر ورزش قرار بده، یا بهتره بگم وزیر رو در مقابل رهبری. پسر! این دیگه تهش بود! ته اینکاره بودن، ته باهوش بودن).
دارم از بحث دور میشم. خلاصه اینکه بار انتقادات از جام جهانی تا جام ملتها روی دوش سردار بود(و حتی توی جام ملتها). سردار این انتقادات رو حسودی مردم به خودش تلقی کرد. آدم نمیدونه چی بگه… . این رو حسودی مردم به خودش تلقی کرد، و بعد از گلزنی مقابل چین اینجوری خوشحالی کرد:

به شخصه وقتی این حرکتش رو دیدم، قفل کردم. عکس از ورزش۳.
توی فوتبال باشگاهی، این نوع شادی بعد از گل، خیلی چیز عجیبی نیست. مخصوصا برای هوادارهای رقیب. با این وجود، این اتفاق برای هوادارهای خودی هم اتفاق میافته. بازیکن تحت فشار انتقاد هوادارها قرار داره(گاهی منصفانه، و گاهی غیرمنصفانه)، و بعد از گلزنی، احساسات و طرز تفکر خودش دربارهی اونا رو اینجوری نشون میده. برای تیم ملی اما، این اصلا یه چیز عادی نیست! و این دلیلی بود که من قفل کردم. تو نمیتونی توی لباس تیم ملی، به هوادارهای هموطنت بگی: خفه شین. به چه جرمی؟ چون ازت انتقاد کردند! همین!
من اما، با وجود قبول داشتن این اصل که هرکسی باید مسئولیت کارهاش رو به عهده بگیره، میخوام اینم بگم که سردار و امثال اون، مقداری هم قربانی جامعه هستند. مثلا همین سردار، وقتی ۱۷-۱۸ ساله بود، آوردنش توی ۹۰ و انقد بولدش کردند که به تبع اون انتظارات جامعه از سردار عجیب رفت بالا. درسته، استعدادها رو باید ببینیم، با کارهایی مثل همین مصاحبه کردنها انگیزهاش رو ببریم بالا، ولی از راه خودش و در حد نرمال.
اگه بخوام یک تاثیر سوء دیگه رو از جامعه توی این مورد نام ببرم، واکنش خیلیها به اون دسته از افرادی بود که به بازی بد آزمون معترض بودند. عدهای عقیده داشتند چون ما خودمون فوتبالیست یا فوتبالیست حرفهای نیستیم، حق نظر و انتقاد از بازیکنها رو نداریم. این یکی از اشتباهترین عقاید ممکنه. بذارین یه مثال خیلی خوب بزنم. اگه یه فوتبالیست بیاد توی سایت من، و بگه سایت چون زیادی سفیده، باعث شده من نتونم به خوبی ازش استفاده کنم، من میتونم بگم چون تو یک طراح رابط کاربری نیستی، حق اظهار نظر نداری؟ و اگر قسمت زیادی از جامعه با اون همنظر باشند، من بدون برووبرگرد باید یه فکری به حال سفید بودن سایتم بکنم. یا یک مثال قابل لمس دیگه، اینه که ما در مورد مسائل سیاسی روز و مسئولان کشور به راحتی ابراز عقیده و نظر میکنیم، و خب اکثرمون هم سابقهی کار سیاسی نداریم. اما نکتهی مهم اینه که میفهمیم، و چون میفهمیم، در حد و حدود خودش میتونیم نظر بدیم، پیشنهاد بدیم، انتقاد کنیم و… . حالا اون تاثیر سوء که ازش حرف زدم اینه که این اعتراض نابجا به منتقدین، کار خودش رو میکنه و بازیکن به جای جوابگو بودن، طلبکار هم میشه.
من با دیدن این خوشحالی بعد از گل عجیب، یاد سریال This is Us افتادم. سریال خیلی متفاوت و قشنگیه، از این لینک میتونید دربارهاش بخونید. یکی از کاراکترهای این سریال، نقش یک بازیگر درجه چندم رو برعهده داره که مجبوره توی سریالهایی با کیفیت خیلی پایین بازی کنه. سریالهایی که به طرز افراطی عامهپسند هستند. یه جای کار دیگه واقعا خسته میشه و اعتراضاتش رو بیان میکنه. مضمون حرفهاش اینه که من خسته شدم از این همه نقشها و فیلمنامههای سطحی، (و در حالی که رو به مردم ایستاده) راستش این تقصیر شماست که من این نقشها رو بازی میکنم، اگه توقعات شما انقدر سطحی نباشه، بازیگری مثل من هم وجود نخواهد داشت…
سردار آزمون، فلان مدیر، فلان رییس…، آیینهای از خود ما هستند…
مرسی بابت وقتی که گذاشتین.
تگها
نوشتههای مشابه
برای این نوشته، نوشتهی مشابهی وجود ندارد.
رضای عزیز
سلام
1- در کل با این مطلبت موافقم و فکر میکنم در کل چنین تعبیری درسته. همه چیزمون به همه چیزمون میاد.
2- در جزئیات اما فرق داریم. موجودات خاکستری هستیم که شرایط خاصی قرار داریم. شرایطی که نمیشه گفت باقی انسانهای کره زمین اگر در این شرایط بودند، چطور برخورد میکردند؟ نمیدونم. ولی خُب هر کسی رو توی قبر خودش میخوابونن و ما رو نسبت به این شرایط باید سنجید.
3- این تیکه آخر که گفتی به شدت درسته. تا تقاضا نباشه عرضهای هم نیست. چند وقت پیش یه مقایسهای انجام دادم بین آدم حسابیهایی که توی اینستاگرام میشناختم با بعضی از شاخ های اینستا و دلم سوخت. مصداق بارز همین بازیگری که رو به دوربین برمیگرده.
موفق باشی
سلام حسینجان.
با حرفات موافقم. نمیشه یک نسخه برای همه پیچید.
ممنون بابت وقتی که گذاشتی.
مخلصیم.