
اعتدال؛ الگوی کلی زندگی من
خیلی وقته که میخوام همچین پستی رو بنویسم، دیگه الان وقت شد.
اگه به خودمون یا بقیه نگاه کنیم، قطعا میتونیم یه خطمشی و الگوی کلی در زندگیشون پیدا کنیم. حتما هم نیاز نیست این انتخاب آگاهانه بوده باشه ها، به قول معروف توی هر بینظمی یه نظم وجود داره. مهم نیست این انتخاب آگاهانه بوده باشه یا نه، مهم اینه که به شکل خیلی دقیق و عجیبی اون الگو رو دنبال میکنند. خب برا من هم همینطوره. وقتی به خودم و زندگیم نگاه میکنم، میبینم اون الگو برای من معتدل بودن و تعصب نداشتن، توی تقریبا همهی امور زندگیم بوده. این الگو، قطعا از اول به صورت آگاهانه انتخاب نشده، چون تقریبا مطمئنم این رو به صورت ناخودآگاه از پدرم یاد گرفتم و پیادهاش میکردم. منتها توی این چندسال اخیر(۸-۹ سال) کاملا با انتخاب خودم بوده، و تصمیمهام رو با در نظر گرفتن رعایت اعتدال میگرفتم. صد البته که این به این معنی نیست که این رویکرد همیشه به نتیجهی مثبت منتهی میشده.
اگه بخوام خودم رو توی چند جمله خلاصه و معرفی کنم، یکی از اونها قطعا اینه که من به شدت با عقیدهها و تفکرات رادیکالی و افراطی مخالف هستم. با داشتن دیدِ سیاهوسفید به موضوعات مخالفم. توی این زندگی، به قدر کافی پارامتر و متغیر وجود داره تا باعث بشه من، مخالف باشم با افرادی که در موضوعاتی که احتمالات توشون قابل اعتناست، اما اونا با قطعیت حرف میزنند. در دنیایی که لحظهای دیر یا زود بیرون اومدن از خونه میتونه باعث/مانع یک تصادف، یک مباحثه، و یا یک دیدار غیرمنتظره بشه، چطور میتونیم از قطعیت حرف بزنیم؟ به صورت کلی این عقیده -مخالفت با این دست عقاید و تفکرات- تا این لحظه که دارم این پست رو مینویسم، مسیر دوتا از عقایدم رو مشخص کرده: مذهب و سیاست.
چیزی که باعث شد نوشتن این پست به خودش سرعت بگیره، خوندن مطالبی با موضوع اصلگرایی توی وب بود. البته اگه بخوام دقیق بگم، دقیقا سهتا موضوع بود که من رو تشویق کرد این پست رو سریعتر بنویسم:
- خوندن مطالبی با موضوع اصلگرایی، مثل این پست.
- دیدن مخالفت افراطی و قطعی که با یک سری از شبکههای اجتماعی میشه، با این استدلال که این شبکهها هیچ بازدهیای ندارند، باعث کشتن وقت میشند، یا ما رو از کارهایی که باید بکنیم دور میکنند.
- خوندن جملهی معروف “وقتی بقیه خواب هستند تو کار کن، وقتی بقیه تفریح میکنند تو یاد بگیر، و وقتی بقیه رویا میبینند تو زندگی کن”.

عکسی که صرفا وظیفهی جلوگیری از خسته شدن مخاطب را دارد(۱)
به ترتیب شروع کنم به حرف زدن در مورد این سهتا موضوع.
اصلگرایی
اگر بخوام خلاصه بگم، اصلگرایی حرفش اینه که در زندگی باید یک اولویت داشت و بس. برای خبره شدن در هر کاری، باید چیزی رو که توش خوب هستیم پیدا کنیم و همون رو تا تهش ادامه بدیم. حقیقتش باید اعتراف کنم که با این موضوع موافقم. چند روز پیش به این فکر میکردم اگه پدران و مادران ما، همهی وجودشون رو توی کاری که هستند خلاصه نمیکردند، باز هم به این همه پیشرفت دست پیدا میکردیم؟ قطعا نه. به عنوان مثال پیشرفتی که امروز توی کار با چوب(تزیینات، دکوراسیون، و …) وجود داره، مدیون همهی افرادیه که از سالیان خیلی خیلی دور به این کار علاقه داشتند، و هر کدوم با عشق کارشون رو انجام میدادند. این زحمات در طول زمان منتج شده به این حجم از پیشرفت. این مثال رو توی همهی حوزهها میشه زد.
خب چی شد؟ من که میخواستم مخالف حرف بزنم. شدم مثل این نمایندهها که به عنوان مخالف میرند پشت تریبون، و موافق حرف میزنند. باید بگم علیرغم این اعترافم، من دوست ندارم به این روش زندگی کنم. البته در حیطهی شغلی این امر رو کاملا پذیرفتم(بخونید از روی اجبار)، و تمرکزم رو گذاشتم روی طراحی و برنامهنویسی وب(و نه مثلا برنامهنویسی سیستم). اما در کنار اون، نمیتونم از سایر علائق یا استعدادهام دست بکشم. دوست ندارم در آینده حسرت این رو بخورم که شاید در فلان موضوع میتونستم یه کارایی بکنم. خیلی بهتره که به اون موضوع بپردازم و توش به نتیجه نرسم؛ تا اینکه کلا بهش نپردازم و در آینده با علامت سوالهای فراوان حسرت بخورم. بیشتر آدمها از احتمالات و چیزهای ناشناخته خوششون نمیاد. من دوست دارم بهم ثابت بشه که نمیشده. حالا این وقت گذاشن برای سایر چیزها، منطقیه که یکم از اون تمرکزه رو تحتالشعاع قرار بده، اما خب این مساله رو میپذیرم؛ مگه چندبار زندگی میکنیم؟ ناگفته نمونه که با شناختی که از خودم دارم، اگه ببینم داره به ضررم تموم میشه؛ خب سریعا تغییر رویه میدم.

عکسی که صرفا وظیفهی جلوگیری از خسته شدن مخاطب را دارد(۲)
مخالفت با بعضی از شبکههای اجتماعی
بارها و بارها از این و اون شنیدم و خوندم که اینستاگرام چیزی نیست جز عامل افسردگی، اتلاف وقت، نپرداختن به اهداف، و… . قبل از هرچیزی بیاید به یاد بیاریم اینستاگرام برای چی درست شد؟ برای اینکه راهی(یا راه بهتری) وجود داشته باشه تا عکس و ویدیو رو راحت به اشتراک بذاریم. جز این که نیست؟ خب پس چرا من باید از مورد توجه واقع نشدن پستهای تخصصی توی اینستاگرام ناامید و ناراحت بشم؟ این امید از همون پلهی اول، امید خیلی سادهلوحانه و بیجاییه. اتفاقا اینستاگرام داره عالی عمل میکنه. اینستا جون میده برای تبلیغ و بازاریابی. چرا؟ چون محیطیه برای سرگرمی، و هرجا سرگرمی باشه مردم هم هستند، و هرجا مردم باشند تبلیغات نتیجهی مثبتی داره.
پس باید از هرچیزی همون استفادهای رو بکنیم که براش ساخته شده. میخوایم خیلی سریع در مورد چیزی عکس بذاریم یا بنویسیم؟ اینستاگرام. میخوایم متنهای طولانیای بنویسیم که میدونیم نیاز به توجه بیشتری هم از سمت خودمون، و هم از سمت مخاطب دارند؟ وبلاگ. میخوایم به صورت اصولی و حرفهای دنبال شغل باشیم؟ لینکداین. و به همین منوال تا آخر.
در قدم بعدی بیاین بیشتر از پیش با خودمون روراست باشیم. به این فکر کنیم که واقعا عامل افسردگی یا نرسیدن ما به اهدافمون اینستاگرامه؟ به نظر من نه. احتمالا اون چیزی که باعث میشه ما افسردگی بگیریم، دور شدن از اهدافه؛ و چیزی که باعث شده ما از اهدافمون دور بشیم، احتمالا نداشتن انگیزهست و نداشتن انگیزه باعث میشه برای این مسائل مهم وقت نذاریم. این عوامل اصلی خودشون رو پشت اینستاگردی پنهون میکنند، و کاسهکوزهها سر اینستاگرام میشکنه. برای من شخصا اینطور بوده که وقتی کار مهمی رو انجام نمیدادم و به جاش کار غیرضروری دیگهای رو انجام میدادم(مثلا ساختن نقلقول برای وبلاگ یا همین اینستاگردی)، حس میکردم صدسال از همهچیز عقبم. و برعکس، چندروز پیش ۱۱/۵ ساعت پشت سیستم کار میکردم، و رفتن به اینستا در ساعت ۳:۱۳ صبح برام مثل بهشت بود! اگه به مزایایی که از اینستاگرام عایدمون شده(آشنا شدن با افراد، پیدا کردن مخاطب، و…) یه نگاهی بندازیم، میبینیم که فعالیت توی اینستاگرام وقتتلفی نیست.
البته خب همیشه هم همینطور نیست. یعنی همیشه نداشتن انگیزه منشا اصلی مشکلات نیست. خیلی وقتها هم هست که مسائلی مثل مشکلات خانوادگی، مشکلات عاطفی، و خیلی از عوامل دیگه دارند چوب لای چرخ میذارند. بیشتر وقتها اما، لااقل برای من اینطور بوده که نبود یا کمبود انگیزه یا همون عامل پیشرو، چیزی بوده که من رو از همهی فعالیتهایی که تا چند روز قبلاش با اشتیاق انجام میدادم دور میکرده.

عکسی که صرفا وظیفهی جلوگیری از خسته شدن مخاطب را دارد(۳)
“وقتی بقیه خواب هستند تو کار کن، وقتی بقیه تفریح میکنند تو یاد بگیر، و وقتی بقیه رویا میبینند تو زندگی کن”
باید اعتراف کنم وقتی اولینبار(فکر کنم ۴-۵ سال پیش) این جمله رو خوندم، واقعا به نظرم جملهی انگیزشی خیلی خوبی اومد. توش پر بود از حس متفاوت بودن از بقیه، حس پیشرفت و جلو افتادن، و اینجور چیزا. اما چندوقت بعدش به این نتیجه رسیدم که این جمله بیشتر ظاهر قشنگی داره. وقتی چندماه پیش این جمله رو توی استوری یکی از دوستان دیدم، به سرم زد تا یه پست دربارهاش بنویسم. این فکر توی سرم بود تا الان که با دوتا موضوع دیگه تجمیع شد. استاد تاخیر در به نگارش درآوردن افکارمام.
به شخصه ترجیح میدم وقتی بقیه خوابند من هم بخوابم، وقتی بقیه کار میکنند من هم کار کنم، و وقتی بقیه یاد میگیرند من هم یاد بگیرم. اینا همهاش کمیته؛ منتها بحث سر کیفیته. ترجیح میدم من هم کارهایی رو که بقیه انجام میدند انجام بدم؛ ولی با کیفیت بهتر. البته قبول دارم یه ذره کمیت بیشتر میتونه یک نقطهی قوت حساب بشه. مثلا به جای ۸ ساعت کار در روز، ۱۰ ساعت کار کنم؛ اما نه به شوری این جملهی انگیزشی.
فکر میکنم یکی از معایب این دست جملات به وجود آوردن یه جور حس رقابت منفی با بقیهست. این حس رو بهت القا میکنه که تو تافتهی جدابافته هستی، یا باید باشی. در حالی که اصلا اینطور نیست، ما هرچی که داریم، و احتمالا هرچی که خواهیم داشت، مدیون برقراری ارتباط با محیط اطرافمونه. من اینجوری احساس میکنم که اینجور افکار و جملات ما رو از بقیه دور میکنه. یادمون باشه که هدف از همهی فعالیتهایی که در طول روز انجام میدیم چیه: رسیدن به آرامش.
مطلب این که اگه توی ساحل راه بری، هم از دریا لذت میبری هم از جنگل.
ممنون که برای خوندن این پست وقت گذاشتین. ممنون میشم نظرتون رو بدونم.
رضا جان سلام
1- خدا قوت برادر، خوشحالم که بالاخره این مطلبی که ما منتظرش نبودیم ولی شما شور منتشر نکردنش رو داشتی در میآوردی رو منتشر کردی و احسنت.
2- حالا درسته که دیر منتشر کردی ولی خدایی حرف حق زدی، که من در ادامه بهشون جواب میدم.
3- اصل گرایی خیلی خوبه. موضوعش هم مشخصاً، به قول خودت مسائل حرفه ای، ما قرار نیست تمام عمر که یک کار انجام بدیم. اصل گرایی هم اینو نمیگه. داستان سر تمرکز بر روی یه کار حرفه ای هست. همین. شما داری جاوا کد میزنی، یه دفعه سوئیچ کنی به پی اچ پی و هنوز از دومی چیزی دستگیرت نشده بری تو کار جنگو خوب نیست دیگه برادر. توی همون جاوا خودت رو به استادی برسون، از پای سیستم که بلند شدی، دیگه زندگی جنبه های دیگه هم داره خب. البته فکر کنم منظور تو هم همین بود. نه؟
4- آخ آخ گفتی. در مورد شبکههای اجتماعی عرض می کنم. برادر جان من نمی دونم این تریپ رها کردن ناگهانی شبکه های اجتماعی چیه. بابام جان یکم روی وقتت برنامه ریزی کن خب. ده ساعت پای تلگرام که اصل گرایی نیست و از اون ور دیلیت اکانت کردن هم سیو کردن زمان نیست. والا
5- این آخری رو هستم برادر. این جملات انگیزشی فقط برای فروشه. به قول سحر شاکر، صنعت توسعه فردی. حالا وقتی همه کار می کنن، زندگی می کنن و یاد می گیرن ما چه بکنیم؟
موفق باشی
سلام حسینجان
1. سلامت باشی:)) حالا بدیش اینه که ممکنه چندتا مطلب دیگه بوده باشه که همینجوری امروز و فردا کرده باشم، و الان به کل فراموش کرده باشم اصلا چی بودند.
2. آقا این مورد 2 رو میتونستی نگی ها. اسراف در منابعات بود:دی
3. تقریبا. هم این بود؛ هم یه چیز دیگه. این از شاخه به شاخه پریدن رو که باهات موافقم. مثلا الان برای من شاید یکم دیر باشه که صرفا به خاطر علاقه به صورت تخصصی برم سمت یه حوزهی دیگه. اما شاید بتونم یخورده از اون تمرکز کلی و اصلیم رو بذارم روی کار با ادوبی پریمیر(مثال). شاید به اون سقفی که از PHP مدنظرم بوده نرسم، اما خوشحالم که تونستم اون حوزهی مورد علاقهام رو هم پوشش بدم.
چندروز بعد از انتشار این پست، توی اینستا یه کلیپ دیدم از انیشتین در روزی آخرش. میگفت فکر میکنم زندگیم رو هدر دادم، کارهای زیادیه که نکردم.
4. جانا سخن از زبان ما میگویی. علتش اینه که تمایل داریم راه سادهتر رو انتخاب کنیم. اینجوری که یه مدت از این اپها استفاده نمیکنیم. اوایل احساس خوبی داریم، بعد یه مدت میبینیم باز داریم وقت هدر میدیم. بالاخره بعد از چندوقت میفهمیم ریشهی مشکل یه چیز دیگهست.
و یه چیز جالب دیگه. این وقت هدر دادن مختص به این اپها نیست فقط. اون اوایل که فقط وب بود و ایمیل، فکر میکردیم توی وب داریم وقت هدر میدیم و یا دائما با ایمیل دادن و خوندن مشغولیم. بعدش شد یاهومسنجر، و بعدش شد اپهایی مثل تلگرام و اینستا.
5. میدونی حسین، بیشتر وقتها این خود ماییم که گند میزنیم بهش. همهی فکر و ذهنمون رو میذاریم روی خوندن این جملات؛ بدون اینکه لااقل به 50درصدش عمل کنیم. و خب این راه کاسبی از این جکلات رو باز میکنه.
ایول، دقیقا. این جدا افتادنه بعدا یقهمون رو میگیره..
مخلصیم. دمت گرم بابت وقتی که برای این کامنت گذاشتی. لذت بردیم.
چقد زیبا راجب اینستاگرام واون جمله انگیزشی نوشتین..مرحبا …واقعا همینه..ما نیاز نیس انقلاب کنیم:) در حد خودمون کمی بهتر باشیم خودش انقلابه…
خوشحالم که مفید بوده.
همینطوره. البته رسیدن به همینم خودش جهاد اکبره!