آینه

خیلی از ما در حسرت پیدا کردن آدمی که مثل ما باشه، می‌سوزیم، یعنی واقعا اذیت‌مون می‌کنه.دربه‌در دنبال یه نفر هستیم که وقتی حرفی رو می‌زنیم، مجبور نباشیم حرف‌مون رو توضیح بدیم؛ اگه کدی براش می‌نویسیم، مجبور نباشیم براش کامنت هم بنویسیم. خلاصه انقدر با هم همخوانی داشته باشیم که سریع جیست کلام همدیگه رو بگیریم. کاری به اینکه این مورد چقدر می‌تونه عملی بشه ندارم، یعنی نه می‌تونم داشته باشم، و نه می‌خوام که داشته باشم. ولی خب کانسپت قشنگیه.

امروز(و خیلی روزهای دیگه) به این فکر می‌کردم که «ع» چقدر آدمِ نزدیک به خصوصیاتیه که می‌پسندم، اما حیف که اونجوریه. «س» چقدر باحاله، فلان موضوع رو زود می‌گیره، ولی کاش این اخلاق رو نداشت، کاش توی اون یکی مورد مثل «ح» بود. «ح» و «الف» یه ویژگی بد مشترک(از نظر من) دارند…حیف؛ اگه اینجوری نبود چقدر باهاشون هماهنگ بودم، چقدر زمینه‌های مورد علاقه‌مون مثل همدیگه‌ست.

همینطور مشغول جداسازی ویژگی‌های خوب از بد اطرافیانم بودم. می‌گفتم خب، اگه یه «ایکس»نامی پیدا بشه، این خصوصیات رو ایمپورت کنم توش، یکی دوتا فیچر هم خودم بهش اضافه کنم…دیگه تمومه! یک آن به خودم اومدم، دیدم این «ایکس» خودمم. منظورم این نیست که من آدم کاملی هستم و همه‌چی تموم، منظورم اینه که اونی که من می‌خوام؛ اونیه که هستم و یا باید باشم. باید یاد بگیرم از ویژگی‌های خوب یک نفر استفاده کنم، و اگه چیز دیگه‌ای مد نظرمه، دنبال تغییر توی اون نباشم؛ به خودم اضافه‌اش کنم. نباید از بقیه توقعات عجیب و غریب داشت، البته دیدگاه من این نیست که بگم اصلا نباید از بقیه توقع داشته باشی تا بتونی راحت زندگی کنی، نه، نطفه‌ی آدمیزاد با اجتماعی بودن بسته شده. بریزیم دور این عقاید رادیکالی رو…

حرفم به خودم اینه که تا جایی که می‌تونم از خوبی‌های بقیه بهره ببرم، و کار به مابقیش نداشته باشم. البته خب آدم توی معاشرت با اطرافیانش یه سری خط قرمز هم داره. مثلا این خط برای من با دورویی، غرور بی‌مورد، و دروغ قرمز می‌شه. پرواضحه که اگه این خط قرمز ها رو نداشته باشی و به هر قیمتی که شده بخوای دنبال سود خودت باشی، از نظر اخلاقی خیلی زود سقوط می‌کنی، به قول «هاینریش بُل»، خیلی زودتر از یک شیروانی‌ساز مست…

لذا سعی در تغییرات کلی در اطرافیان‌مون نداشته باشیم، به قول خسرو شکیبایی توی هامون:

[qut]تو می‌خوای من اونی باشم که واقعا تو می‌خوای من باشم؟ اگه من اونی باشم که تو می‌خوای، پس دیگه من، من نیست. یعنی من خودم نیستم…[/qut]

رضا این چیزایی رو که گفتی فراموش نکنی…


اگه تا اینجا اومدین، می‌خوام بگم امیدوارم چیز مهم‌تری رو از دست نداده باشین. مرسی بابت وقتی که گذاشتین.

دیدگاه‌ها
حسین - ۲۷ دی ۱۳۹۷

رضای عزیز
سلام
1- چرا این پست رو ندیده بودم؟ با خودم اندیشناکم! که چطور چنین پست پر باری را تا کنون از دست داده‌ام. بگذریم و اما بعد.
2- یه نکته‌ی ریز در مورد من اینه که عمراً بتونم دو خط کد هفته‌ی گذشته رو بدون کامنت متوجه بشم. کدهایی که بالای یک ماه از نوشتنشان گذشته اکسپایر محسوب می‌شوند و کلا با کامنت یا بی کامنت دیگه یادم نمی‌آن. این از این.
3- اون قدیم ندیم‌ها که جوانِ جاهلی بیش نبودیم (الان پیرمرد جاهلی بیش نیستیم) در یک سایت دوستیابی متفاوت عضو شده بودیم که قبل از ثبت نام یک سری سوال روانشناسی باید پر می‌کردیم در حد کنکور و بعد از آن به شما می‌کفتم در بین اعضا شما با چه کس یا کسانی بیش از همه مچ هستید. نکته ماجرا این بود که آدم با خودش هشتاد درصد مچ بود، باور می‌کنی؟ خیلی منطقی جوابش این بود که شما وقتی چیزی رو از دیگران می‌خواهی و در خودت نداری یا نمی‌پسندی که داشته باشی، این نشانه‌ی اینه که تو با خودت مچ نیستی. حالا خود دانی.
4- پذیرش یکی از اصول راحت زندگی کردنه، به نظر من، بپذیریم که این هستیم و دیگران هم اون هستند، عوض کردن و کنترل کردن و این طور رفتارها اولا بی موردند، در ثانی باعث رنج‌اند. رنج
5- من جنبه ندارم، نه تنها جنبه که شانس هم ندارم، یعنی اگر بخوام برم دنبال سودم، نه تنها به بالاپشت بوم نخواهم رسید، بلکه در ابتدای پله‌ی ترقی سر خورده و سقوط می‌کنم. (صدای خنده‌های آقای همساده)
موفق باشی

    رضا - ۲۷ دی ۱۳۹۷

    سلام حسین‌جان
    1. فکر کنم این رو نگفته بودم که نوشتم. توی اینستا و اینا.
    2. این طبیعیه آقا….طبیعی. می‌گه هروقت یه کدی نوشته می‌شه فقط دو نفر می‌فهمن چی نوشته شده؛ خدا و برنامه‌نویسش. اما بعد از چند روز فقط خدا می‌دونه این چیه!
    منظور من بیشتر این بود که یکی باشه که بفهمه همه چیز آدم رو…که خب تهش نتیجه‌گیری کردیم باید بریم پای آینه.
    3. نکته‌ی خیلی جالبی بود.
    آره همین‌طوره اکثرا. موافقم باهات.
    4. این پذیرش، در موارد افرادی که دوست‌شون داریم و عزیزان ما هستند یکمی مشکله، اما در نهایت اجتناب ناپذیره.
    5. آقا متوجه این مورد آخر نشدم…
    مخلصیم.

      حسین - ۲۸ دی ۱۳۹۷

      سلام رضا جان
      بخش 5 اشاره‌ش به نقل قول شما از هانریش بل بود که روی اگه دنبال سودمون بریم، زودتر از یه شیرونی ساز مست سقوط می‌کنیم، من می‌گم بخت اگر بخت من و طالع اگر طالع توست، روی همون پله‌ی اول سقوط رو می‌زنیم. نه به سود می‌رسیم نه به پشت بوم. والا

        رضا - ۲۸ دی ۱۳۹۷

        سلام حسین‌جان
        آها…چرا نفهمیدم دفعه‌ی اول؟!
        :)) البته من به شانس اعتقادی ندارم کلا. هرچیزی به خاطر یه دلیلی اتفاق می‌افته.
        مخلصیم.

          حسین - ۰۱ بهمن ۱۳۹۷

          رضای عزیز
          سلام
          یعنی به جمله‌ی زیر باور نداری؟
          کچلها خوش شانسند؟
          زود تند سریع بگو

            رضا - ۰۱ بهمن ۱۳۹۷

            سلام حسین‌جان
            :)) نه آقا ما کی باشیم که منکر این قضیه بشیم:دی

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت‌گذاری شده‌اند.