یادداشت‌برداری از یک پادکست: سکان‌آکادمی و لقمان آوند(قسمت اول)

مقدمه

وقتی این پادکست رو از رادیو فول‌استک دانلود و شروع به گوش دادن کردم، به ذهنم رسید که برداشت خودم رو ازش بنویسم. حالا این برداشت خودش شامل جنبه‌های زیادی می‌شه. فکر می‌کنم این پست، تبدیل به یک سری بشه؛ چون قصد دارم بیش‌تر از پیش پادکست گوش بدم. یه نکته‌ی جالبی که موقع پادکست گوش دادن بهش پی بردم اینه که وقتی پادکست گوش می‌دی(شایدم فقط من اینطوری هستم البته)، ناخودآگاه به یه نقطه خیره می‌شی. توی آهنگ گوش دادن اینجوری نیست. بریم سراغ پادکست. از اینجا می‌تونید این پادکست رو گوش بدید:

پادکست سکان‌آکادمی و لقمان آوند(بنیان‌گزار مجموعه سِون لرن)

کنجکاو بودن

صحبت‌های اولیه و شروع پادکست که به چگونگی ورود آقای آوند به دنیای برنامه‌نویسی می‌پردازه، یک بار دیگه اهمیت «مادر تمامی سوال‌ها» رو به ما گوشزد می‌کنه: چرا؟. بشر بخش اعظمی از پیشرفت خودش رو مدیون همین سوال، و موهبت کنجکاو بودنه. دنیای برنامه‌نویسی هم از این قاعده مستثنی نیست. تجربه‌ی کم من توی این حوزه، بهم ثابت کرده هروقت دنبال یک سوال رو توی ذهنم گرفتم و تا جوابی براش پیدا نکردم بیخیالش نشدم، نه تنها باعث شده به جواب اون سوال برسم؛ بلکه مزایای زیاد دیگه‌ای هم برام داشته. مثلا در نتیجه‌ی این سرچ‌ها، با کلی مفهوم به‌دردبخور دیگه که روحمم ازش خبر نداشته آشنا شدم. یه سوالی پیش میاد که اگه سوالی نداشتیم توی ذهن‌مون، اون وقت چیکار کنیم؟ یکی از جواب‌های این سوال، دنبال کردن یه موضوعیه که ترند شده.

من بدون حتی یک استثنا، تونستم جواب تمامی سوال‌هام رو توی وب پیدا کنم. بوده سوالی که بعد از سه هفته جوابش رو پیدا کردم، ولی پیدا کردم. مساله سر خوب گشتن و حوصله داشتنه. توی این دنیای بزرگ، حداقل یک‌نفر پیدا می‌شه که با همین مشکل شما دست و پنجه نرم می‌کرده…مخصوصا توی فیلد برنامه‌نویسی. پس به قول خارجی‌ها: Keep Calm and Search.

?WHY


موضوعی که واقعا داره تبدیل به یک کلیشه می‌شه: دانشگاه رفتن

دانشگاه بریم یا نه؟ لازمه واقعا؟

سوالی که چندین ساله پرسیده می‌شه. نه تنها در ایران، که در جهان، این سوال به یکی از مهم‌ترین چالش‌های ورود و ادامه در حوزه‌ی برنامه‌نویسی(و سایر حوزه‌های مشابه) تبدیل شده، و این طور که باد میاد و شاخه تکون می‌خوره(ضرب‌المثلی[احتمالا سبزواری] به این معنی که این طور که از شرایط می‌شه نتیجه گرفت)، قرار نیست جواب مشخصی به این سوال داده بشه. به نظر من، اگه بخوایم زیادی به این موضوع گیر بدیم، می‌شه یه چیزی شبیه به حساسیت‌های بی‌مورد در انتخاب IDE یا سیستم‌عامل. مساله‌ای که خیلی مهم‌تر به نظر می‌رسه، خود شروع کردنه.

یک موضوع خیلی‌خیلی مهمی که توی این بحث مطرحه، در نظر گرفتن دانشگاه، به عنوان جایی برای یادگیری مباحث تئوری هستش. خب، حالا اگه دانشگاه رو معادل با این تعریف بدونیم، باید بگیم بله رفتن به دانشگاه لازمه، خیلی هم لازمه!

توی این فیلد، بدون دونستن مباحث تخصصی تئوری،تا یه جایی کارت راه میفته و به مشکلی نمی‌خوری. از یه جایی به بعد اما، سرچ‌هایی توی گوگل شروع می‌شه که موضوع اون‌ها سوالاتی درباره‌ی مباحث یکم تئوری‌تره. کم‌کم این سرچ‌ها زیاد می‌شن، و هرچی بخوای بیش‌تر توی این حوزه عمیق‌تر بشی، این سرچ‌ها و سوالات بیش‌تر و بیش‌تر می‌شن. از یه جایی به بعد، به همه‌ی اون مباحثی که توی دانشگاه بیهوده به نظرت می‌رسیدند نیاز داری. چه بهتر که از بدو ورود به این حوزه، تا جایی که امکانش وجود داره اساس و بنیان این فیلدی رو که توش پا گذاشتیم، بدونیم تا مشکلات سر راه‌مون کم‌تر بشه.

از مزایای دیگه‌ی دانشگاه رفتن، آشنا شدن با افرادیه که فقط توی دانشگاه پیدا می‌شن: اساتید. دکتر آوند به خوبی با یک مثال این مورد رو توضیح دادند. برای من هم دقیقا همین طور بوده. شاید تعداد اساتیدی که عقاید تاثیرگذاری روی من داشتند خیلی زیاد نبوده، ولی همونایی هم که بوده واقعا بهم کمک کرده. البته کلا حضور توی اینجور جوامع همیشه مفیده، حالا چه دانشگاه باشه، چه سمینار، و… . و همون طور که آقای آوند گفتند، دقیقا همین مساله متاسفانه پاشنه آشیل خیلی از افرادیه که سروکارشون با کامپیوتره؛ دنیاشون خلاصه می‌شه به همون میز و صندلی و سیستمی که باهاش کار می‌کنند.

مزایای آشنایی با اساتید(و کلا افراد متخصص) فقط محدود به این نمی‌شه که مباحث تخصصی از اون‌ها یاد بگیریم. همون‌طور که توی درباره‌ی من گفتم، من از مهندس کوشکی یاد گرفتم که باید سوادمون رو با همه شریک بشیم…اولین فایده و منفعت این کار می‌رسه به خودمون. می‌خوام بگم اساتید روی خط‌مشی آینده‌ات تاثیر می‌ذارن(پرواضحه که ممکنه این تاثیر، یک تاثیر نامطلوب باشه).

خلاصه، در مورد دانشگاه راه‌حل ایده‌آل اینه که بین دنیای عملی و تئوری این حوزه یک نوع اعتدال برقرار کنی.

دانشگاه و بعد دانشگاه…


مفاهیم، مفاهیم، و مفاهیم

می‌فرماد که: «خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا(قاسمی) می‌رود دیوار کج».

الحق و الانصاف که همینه. ولی من نمی‌خوام به ضررهایی که اگه کانسپت رو نگیریم متوجه‌مون می‌شه بپردازم، بیش‌تر می‌خوام به این بپردازم که این کار چه سودهایی برامون داره. و این بخش رو بیش‌تر از همه برای خودم می‌نویسم که واقعا جای کار دارم توی این مساله.

اول از همه، راحت می‌تونیم سوییچ کنیم. اگه ما بِیس کار و اون تفکر و مفهوم رو بلد باشیم، توی هر شرایطی(که ممکنه زیاد هم پیش بیاد) و بنا به خواست کارفرما یا مدیر پروژه، می‌تونیم از یک زبان به زبان دیگه، یا از یک فریمورک به فریمورکی دیگه سوییچ کنیم. این وسط فقط احتمالا چندروزی درگیر یادگیری سینتکس باشیم که خب دازِنت کَونت.

دوم از همه، توی مواجه با مشکلات و مسائل مختلف، که توی برنامه‌نویسی فراوون پیش میاد، خیلی راحت‌تر سولوشن پیدا می‌کنیم. چون ما مفاهیم رو بلدیم، می‌تونیم اون‌ها رو دنبال کنیم، و برسیم به راه‌حل. در غیر این صورت، واقعا لنگ می‌زنیم. حداقل برای من که اینطوره.

سوم از همه و سایر اعداد از همه رو شما بگین عمو ببینه:دی.

می‌شه اشکال هندسی پایه رو ربط داد به مفاهیم؟ نمی‌دونم، ولی خوشم اومد از این عکس.


اقیانوسی کم‌عمق یا برکه‌ای عمیق؟

این چالش، واقعا می‌تونه ذهن یک برنامه‌نویس رو درگیر خودش بکنه. و هرچی کمال‌گرایی بیش‌تری داشته باشی، این درگیر شدن عمیق‌تر می‌شه. قضیه اینه که باید بین متخصص شدن توی یک شاخه(برکه‌ای عمیق) و سردرآوردن از چندین شاخه(اقیانوسی کم‌عمق) یکی رو انتخاب کنی.

همین اول کار بگم که خب مشخصه حالت ایده‌آل توی این مساله اینه که توی یه فیلدی متخصص باشی، و توی چندتا فیلد دیگه مختصر دانشی داشته باشی و حرفی برای گفتن. حالا این در عمل چقدر می‌تونه نمود داشته باشه، خودش یه بحث جداست و به فاکتورهای مختلفی از جمله داشتن وقت کافی بستگی داره.

و اما کدوم رو انتخاب کنیم؟ نظر من اینه که تا جایی که می‌تونیم خودمون رو به اون حالت ایده‌آل نزدیک کنیم. یه چیزی بود توی ریاضی می‌گفتند یه چیزی به سمت صفر میل می‌کنه، ولی صفر نمی‌شه(همچین چیزی)…حالا ما هم با این که نمی‌تونیم به اون حالت برسیم(که اصلا شاید واقعا غیرممکن باشه)، اما به سمتش میل کنیم. +بازم میل دارید؟ -نه مرسی، صرف شده. :دی.

حقیقتش نظر من اینه که به عنوان کسی که حالا چه رشته‌ی تحصیلیش، و یا چه حوزه‌ی کاریش کامپیوتر بوده، قابل قبول نیست که توی چندتا از زمینه‌هایی که حالا بیشتر از بقیه بولد هستند هیچ اطلاعی نداشته باشیم. حالا اگه برنامه‌نویس باشیم(یا در یک فیلد تخصصی دیگه فعالیت داشته باشیم) ، این دیگه اصلا قابل قبول نیست. این از این. اما جدا از این، همون‌طور که آقای آوند گفتند، داشتن دانش توی زمینه‌های مختلف به حل بهینه‌ی یک مساله توی اون حوزه‌ی تخصصی‌ خودمون می‌تونه کمک زیادی بکنه.

علاوه بر این دوتا مزیتی که گفتم، داشتن یه بکگراند توی زمینه‌های تخصصی مختلف، یه چهره‌ی حرفه‌ای از ما به نمایش می‌ذاره.

!Dive


از ۱۰۰۰ کلمه بیش‌تر شد(۱۲۶۷). ترجیح می‌دم این پست رو در چند قسمت بنویسم. ممنون که بابت خوندن این پست وقت گذاشتید.

دیدگاه‌ها
  • pingback یادداشت‌برداری از یک پادکست: سکان‌آکادمی و لقمان آوند(قسمت دوم و پایانی) – رضا سنگ‌سفیدی؛ دنیای باینری، فیلم و خالی کردن آب حوض!

  • حسین - ۱۱ بهمن ۱۳۹۷

    رضای عزیز
    سلام
    1- آقا چه کار خوبی می‌کنی که پادکست گوش می‌کنی، اونم چه پادکستی، رادیو فول استک از اون پادکستهای خوب برای من هست که خیلی دوسش دارم.
    2- با هر چهار موضوع مطرح شده در این یادداشت تا حد زیادی موافقم، خدا عمرت بده جوون که از این مطالب موافق می‌نویسی. والا
    3- در مورد بیماری یک چیزی یک جا خونده بودم که جزئیاتش یادم نیست (رفرنس دادن رو حال اومدی؟) خلاصه‌ش این بود که رفتاری که از حد طبیعی خارج بشه بیماری هست، مثلا شما موهات می‌ریزه، روزی 50 تا طبیعی هست، از این حد بگذره بیماری هست و خوب نیست. این در مورد خیلی از رفتارهای ما هم صادقه، میزان کنجکاوی، میزان تحصیل، میزان ارتباط با دیگران و غیره.
    خوبی این یادداشت این بود که زیر پوستی یا رو پوستی داره ما رو به سمت تعادل دعوت می‌کنم. از این جنبه‌ی یادداشتت خوشم اومد راستش. مثلا همون قدری که نگاه انتقادی به دانشکاه هست، خوبی‌ها و مسائل مثبتش دیده نمی‌شه.
    موفق باشی برادر

      رضا - ۱۳ بهمن ۱۳۹۷

      سلام حسین‌جان.
      عذر تقصیر منو بابت دیر جواب دادن پذیرا باش…😜💙
      ۱. آره حسین. واقعا توی این زمینه عقبم. هرچند هنوز فرصت نکردم درست و حسابی برنامه بریزم برای گوش دادن منظم به پادکست، ولی واقعا تصمیمم جدیه.
      ۲. مخلصیم. این پست تا دقیقه ۶۰ پادکسته. سه تا ۶۰ دقیقه‌ی دیگه مونده.
      ۳. خیلی خوب گفتی. یعنی حتی اینا هم که زیاد بشه، یه جای دیگه از کار خواهد لنگید…
      می‌دونی حسین، این دقیقا قسمت بزرگی از اخلاقیات و ذات منه. اگه تو تونستی خیلی راحت درکش کنی، به خاطر اینه که توی ۸۰درصد از جنبه‌های دیگه‌ی زندگیمم همینم. از اعتدال حرف می‌زنم.
      چندوقتیه می‌خوام درباره همین مساله بنویسم، که خب فرصت نشده. اونجا بیش‌تر درباره‌اش می‌گم.
      آقا خیلی مخلصیم.

        حسین - ۱۳ بهمن ۱۳۹۷

        رضای عزیز
        سلام
        در مورد گوش دادن به پادکست که گفته بودی باید براش برنامه بریزی یه نکته بگم.
        پادکست پلتفرمی هست که به نظر من برنامه نمی‌خواد، جز اینکه یه اپ پادکست توی گوشی داشته باشی. بعد بیشتر به درد وقتهای مرده‌ی می‌خوره، مثلا من توی ماشین نمی‌تونم مطالعه کنم، برای همین بهترین جایگزین برای این وقت مرده، پادکست هست. مخصوصاً پادکستهایی مثل رادیو فول استک که تخصصی هم هستند و فوق العادن.
        موفق باشی برادر

          رضا - ۱۵ بهمن ۱۳۹۷

          سلام حسین‌جان
          دست روی نقطه ضعف من گذاشتی. البته کار من از نقطه گذشته، چندتا خط شده:دی. برای همه‌چیز می‌خوام برنامه‌ریزی کنم، غافل از اینکه بعضی‌وقتا اصلا نیازی نیست به این کار.
          مخلصیم.

    ارسال دیدگاه جدید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت‌گذاری شده‌اند.