
معرفی فیلم «The Artist»؛ تو دیگر پادشاه نیستی
این فیلم یکی دو سالی بود گوشهی هارد خاک میخورد. چندماه پیش به علت کمبود ظرفیت، یه تعدیل نیرو توی فیلمها داشتم. یکی از فیلمهایی که مجبور شدم باهاش خداحافظی کنم، همین فیلم بود. علتش؟ چون دید خوبی به فیلم موزیکال نداشتم، و اینکه عاشقانه به نظر میرسید(نه که بدم بیاد از فیلمهای عاشقانه ولی خب انتخاب اولمم نیست:دی) پس چرا دانلودش کردم؟ خب جایزه زیاد برده بود.
همین اول پست جا داره تشکر کنم از حسین. چون باعث شده من این فیلم عالی رو ببینم بالاخره. و همچنین به این خاطر که باعث شد یه نظم مشخص به یکی از تفریحات من(فیلم دیدن) داده بشه، آخه خیلی وقت بود فیلم نمیدیدم. بریم سروقت دیدگاههامون.
دیدگاه حسین
[qut]اولین بار اسم این فیلم رو وقتی که داشتم برای فیلم untouchables تحقیق میکردم، دیدم، البته پوسترش رو دیده بودم و برام آشنا بود، ولی راستش اون پوستر سیاه و سفید و اون تم به ظاهر عاشقانه من رو به سمت خودش نکشونده بود تا دانلودش کنم و حالش رو ببرم. اما وقتی فهمیدم فیلم صامت هست، کلی کنجکاو شدم و تصمیم گرفتم که برای یکی از گعدههای فیلمبینی به رضا پیشنهادش رو بدم.
فیلم در عین صامت بودن مربوط به سال ۲۰۱۱ هست و کلی هم جایزه خفن داره که ما باهاش کاری نداریم. بازیگر نقش اول زن رو هم معروف حضور هستند دیگه؟ برینس بژو که در فیلم گذشتهی اصغر فرهادی هم بازی کردند و برنده بهترین بازیگر زنِ جشنوارهی کن شدند. فکر کن من دارم در مورد فیلم the artist حرف میزنم و میگم به جایزههاش کاری ندارم چون در قاموس ما تحت تاثیر قرار گرفتن نسبت به این جایزهها روا نباشد. بعد نقش اول زن چون توی فیلم فرهادی بازی کرده، من جایزهی کنش رو به روتون میارم تا بحث رو نامحسوس به سمت ایرانیزه شده پیش ببریم.
حالا که بحث ایران و ایرانی و خون آریایی شد. باید بگم که با کمی اغماض این فیلم قابلیت پخش در سینماهای ایران رو هم داشت، فرض البته بر اینه که احتمالا باید آباژورهای زیادی هم ببینیم. حالا چرا به این موضوع اشاره کردم، به نظرم این یه فیلم خوبه که بشینی و با خیال راحت و در کنار خانواده تماشا کنی، صدا و سیمای بعد از جکی چان هم مطمئنا توانایی پخش این فیلم رو داره. (شکلک خنده در حدِ گریه).[/qut]
[qut]فیلم تقلیدی از تکنیکهای و البته فرهنگ نمایش سالهای اولیهی سینمای دنیا است. چون در مورد سانسور و آباژور حرف زدم بذار اول در مورد بُعد فرهنگی داستان حرف بزنیم بعد برسیم به جنبه تکنینکی قضیه. توی بخش فرهنگی داستان چیزی که توجه من رو جلب کرد، عدم ماچ و بوسههای مرسوم در سینمای حال حاضر دنیا بود، یعنی فیلم با داشتن تمِ عاشقانهطور! و صحنههایی که قابلیت ماچ در اونها وجود داره! از این عنصر رایج سینمای دنیا استفاده نمیکنم که به نظرم یک دلیل خیلی ساده داره، اون هم اینه که در تقلید از فرهنگ سینمایی دههی بیست و سی میلادی داره این کار رو آگاهانه انجام میده.
یک جا بالاتر در مورد فرهنگ و خون آریایی حرف زدم! باید این رو هم اضافه کنم که ما در فرهنگمون، کماکان با خیلی از فاکتورهای فرهنگی سینمایی اون موقع هم مشکل داشتیم، این موضوع نه تنها در مورد ما که در مورد سایر فرهنگها و کشورهای دیگه هم میشه. بذار با چند مثال داستان فرهنگ سینمای اون موقع رو جلو ببریم.
سینما برعکس تئاتر یه فرهنگ و صنعت وارداتی هست و واقعا ما نمیتونیم بگیم که از دیرباز به این کار مشغول بودیم، ما مردم ایران مشکلی با بخش صنعتی سینما نداشتیم ولی از همون اول با بخش فرهنگی داستان زاویه داشتیم و از همون اوایلی که کم کم سینما در ایران پا گرفت، سانسور هم وارد کار شد. ما در مورد دوران پهلوی اول صحبت میکنیم، بله، با تمام مدرنیزه کردن زوری مملکت توسط رضا شاه باز یه جاهایی نیازمند سانسور برای پخش عمومی یک فیلم بود. چه فیلمی؟ فیلمی که خودش نسبت به فاکتورهای الان هالیوود تمییز محسوب میشه و من میتونم به راحتی بنشینم و با خانواده اون رو تماشا کنم.
(میبینی رضا جان، ما هنوز با اون بخش فرهنگی ماجرا درگیریم.)
ولی مردم ایران با همون هم مشکل داشتند و این طبیعی بود. برای همین سانسورچیها زمان نمایش فیلمها اقدامات لازم رو انجام میدادن، یعنی موقع خوندن متنها اون رو متناسب با فرهنگ جامعهشون بیان میکردن. این سانسور بیشتر از سمت مردم به سینما بود تا مثل الان از سمت حاکمیت به سینما، ولی اگر فکر میکنی که اون موقع سانسورهای نوع دوم نداشتیم، بذار این رو بگم که اولین فیلم ناطق ایرانی به اسم دختر لُر به خاطر فشار حکومت داستانش رو عوض میکنه و پایان بندی رو به نفع حکومت رضا شاهی تغییر میده.
این سانسور نه تنها در فرهنگ ما بلکه در فرهنگ سایر ملل هم وجود داشته، مثلاً در فرهنگ ایتالیا، یه کشیش میرفته تو سینما و فیلم رو میدیده و هر جا که مورد شرعی داشته با یه زنگ به آپاراتچی اطلاع میداده و اون هم سانسور رو اعمال میکرده و بعد مردم برای تماشای فیلم مناسبسازی شده به سینما میرفتند. این داستان سانسور رو میشه توی سینما پارادیزو دید.[/qut]
[qut]در بعد فنی مطمئناً داستان کمی واضحتره، مثل اجرای تیتراژ در اول فیلم و استفاده از موسیقی به جای کلام! اما خوب این فیلم در ۲۰۱۱ ساخته شده و محدودیتهای دهه بیست رو نداره برای همین در یکی دو جا از چهار چوب فنی خودش خارج میشه. که به نظر من خیلی به جا و منطقی و بامزه اس. در طول فیلم ما هیچ جا صدای محیط رو نداریم، اصلا در فیلمهای صامت صدابرداری معنی نداره، اما جایی که اولین بار صدای محیط رو میشنویم، شخصیت اصلی فیلم هم مثل ما غافلگیر میشه، چقدر این سکانس فیلم که صدای محیط رو میشنویم، دوست داشتم.
بیا یه خلاصه بگیم و بریم برای جمعبندی، خلاصه اینکه این فیلم قراره شما رو ببره به فیلمهای صامت دنیای سینما و قراره مثل ماشین زمان این کار رو بکنه، قرار نیست توی این سفر در زمان محدودیتها رو هم با خودمون جابجا کنیم و این محدودیت نداشتن خودش برای ما هیجان انگیز خواهد بود. البته که من اهل فن نیستم و به عنوان یه تماشاگر ساده در مورد فیلم حرف میزنم اما به نظرم فیلم توی شبیهسازی این ماشین زمان خوب کار کرده و حواسش به خیلی از چیزهایی که شاید از قلم ما افتاده باشه بوده.
یکی از چیزهایی که حواس فیلم به اون بوده، کیفیت نمایش تصاویر سیاه و سفید هست. دیدی وقتی داری یه فیلم صامت نگاه میکنی، کیفیت فیلم افت کرده، این افت کیفیت برای زمان خودش نبوده که، بلکه به مرور زمان و در طول نگهداری فیلم روی نگاتیوهای اون افتاده، (دارم در مورد خط خط و نویزهای فیلمهای قدیمی حرف میزنم) این نویزها از عمد روی فیلم قرار داده نشده، تا ما واقعا در طول زمان سفر کرده باشیم نه اینکه یه فیلم رو از پس زمان ببینیم.
در کل هم باید گفت که فیلم رو دوست داشتم، پیشنهاد میکنم با دیدن این فیلم کمی در ماشین زمان سفر کنید.[/qut]
دیدگاه من
فیلم دههی ۲۰ و ۳۰ میلادی هالیوود رو روایت میکنه. دورانی که فیلمها صامت بودند. هنوز تکنولوژی استفاده از صدا توی فیلمها وجود نداشت، و خب بازیگران مجبور بودند علاوه بر بازی عادی خودشون، با زبان بدن خیلی چیزهای دیگه رو هم منتقل کنند. البته برای صحنههای کلیدی فیلم، از زیرنویس استفاده میشده. یکی از زیباییها و احتمالا زیباترین فاکتورهای فیلم، اینه که خود فیلم هم به صورت صامت ساخته شده. و این کار واقعا به نحوی عالی انجام شده که آدم فکر میکنه واقعا فیلم متعلق به همون دورانه. از نکات مثبت دیگهی فیلم، موسیقی خیلی خوبشه. من که واقعا لذت بردم.

زمانی که اهالی رسانه اینطور شناخته میشدند
ماجرا، ماجرای سوپراستاریه که زمونهاش به سر رسیده. برای خیلی از ما، این جمله شاید خیلی معنی خاصی نداشته باشه، خوب نفهمیماش. ولی برای کسی که، حالا تو هر زمینهای، برای خودش کیاوبیایی داشته، احترامی داشته، اسمی به هم زده، این وضعیت، تعریف دیگهایه برای کلمهی مرگ…
ژان دوژاردن، بازیگر نقش جرج ولنتین(همون سوپراستار قصه)، به خوبی تونسته به اصطلاح نقش رو از آب در بیاره. ویژگیهای بارز یک سوپراستار، مثل مغرور بودن، برونگرا بودن، خوشمشرب بودن، خودرای بودن، خودشیفته بودن، و مشابه اینها، به خوبی توسط دوژاردن پیاده شدند.

ولنتین، با اعتمادبهنفس بسیار بالا
از ویژگیهای تقریبا پایهثابت زندگی هنرمندان معروف، مشکل داشتن توی زندگی زناشوییه. به نظر من چه مرد سوپراستار باشه، چه زن، در هر دو صورت احتمال مشکل پیش اومدن توی زندگی زناشویی خیلی زیاده. و البته با توجه به ذات انسان فکر میکنم طبیعی باشه و گریزی نباشه از این مشکل. خانوم آقای ولنیتن هم دل خوشی از زندگی زناشوییاش نداره. آخرشم کار به محضر شماره ۱۱ میکشه. از استرسهایی که در حین دیدن فیلم داشتم، به وجود اومدن رابطهی عاطفی، و به تبع اون کارای خاک بر سری بین خانم میلر و آقای ولنتین بود؛ که خدا رو شکر آقای ولنتین از صالحان بود:دی
یکی از چیزهایی که تقریبا میشه گفت در حاشیهی فیلم اتفاق میافته، اما واقعا حائز اهمیته، اینه که خیلی از موفقیتها تصادفی رخ میدند. مثلا همین نحوهی ورود خانم پپی میلر به عرصهی بازیگری! این رو من جاهای دیگهای هم دیدم. مثلا مشابه این رو توی کتاب زندگینامه پاچینو خوندم. البته این فقط جرقهی اولیهست و خب مسلمه که به بعدش به خود آدم بستگی داره…

خانم میلر این حالتی وارد دنیای هالیوود شدند
حرف از خانم میلر شد. یکی از قشنگیهای فیلم رشد پله به پلهی خانم میلر بود. از پایین لیست بازیگرها بودن و نقشهای کوچیکی مثل رقاصه و پیشخدمت داشتن، رسید به چهرهی شاخص کاور یک فیلم. خلاصه که گر صبر کنی ز قوره حلوا سازی. فکر میکنم بزرگترین مخاطب همهی این حرفها، چه توی این پست و چه پستهای دیگهی این وبلاگ، خود منم. و خوشحالم که این فرصت رو در اختیار دارم؛ فرصت حرف زدن با خودم…
…
عکس زیر اولین واکنش سوپراستار به استفادهی صدا در یک فیلمه:

و چه واکنش اشتباهی…
خیلی وقته میخوام پستی بنویسم با این مضمون که ما نمیتونیم ادعا کنیم بهترین هستیم؛ مگر تحت شرایط خیلی خاص. حالا این تیکه از این پست که مربوط به این فیلمه و دارم مینویسمش، بی ارتباط با اون مضمون نیست. امیدوارم شروع کنم به نوشتناش.
مهم نیست که ما چقدر فکر کنیم بهترینیم، چقدر مصر باشیم که خودمون و یا محیطمون نیازی به تغییر نداره؛ دنیای اطراف ما، حوزهی کاری ما، جامعهی ما، بیرحمتر از این حرفاست. ما باید به کاری که نیاکانمون انجام دادند احترام بذاریم؛ وفق دادن با طبیعت. ما راهی نداریم جز آداپته شدن، جز جون به در بردن. وقتی طبیعت و جامعهای که توش هستیم تغییر میکنه، باید تغییر کرد. به قول رییس استودیو کینوگراف:
[qut]جامعه هیچوقت اشتباه نمیکنه.[/qut]
القصه، سوپراستار ما اما، مغرورتر از این حرفاست که عوض شدن زمونه رو به همین راحتی بپذیره. در آخر اما، همهی ما مجبور به تطبیق با تغییرات میشیم؛ برای بقا. بقا توی حرفهمون، بقا توی رابطهها، و به صورت کلی بقا در طبیعت. البته من دوست دارم تطبیق رو، واکنش درست به تغییرات معنی کنم.
گعدههای فیلمبینی رو خوب اومدی حسین:)) و خیلی خیلی از دیدگاهت استفاده کردم، آریگاتو(تو نت سرچش کن).
مرسی که وقت گذاشتین. پست بعدی این سری از پستها، معرفی فیلم «۱۲ مرد خشمگین» خواهد بود.
تا اون موقع.
رضای عزیز
سلام
1- نمیدونم پاسخ به عبارت “آریگاتو” چی میشه، ولی آریگاتو تو داداش.
2- این داستات وفق با طبیعت یا جامعه اشتباه نمیکنه، خیلی خیلی قابل بحث هست و امیدوارم فرصت بشه در این مورد گفتگو کنیم. اما به نظرم گزارههای قطعی اونقدرها که ما فکر میکنیم قطعی نیستند.
3- به نظرم هر کدوم از ما یه ولنتاین درون داریم که باید براش یه فکری بکنیم. ولنتاین درونت رو بشناس.
4- بهترین تیکهی این یادداشت همون جایی بود که تو به خودت گرفته بودی، کل فیلم رو و کل این یادداشت رو. منم باید به خودم میگرفتم که حواسم نبود. آریگاتو داداش. آریگاتو.
موفق باشی
سلام حسینجان. عذرخواهی بابت تاخیر.
1. منم دقیقا نمیدونم. باشد تا جستجو کنیم. آقا یه بار از خود گوگل دیلماج گوش کن، با لهجهی ژاپنی. خیلی قشنگه. یه روزی آخر میرم و آلمان و ژاپنی رو یاد میگیرم:دی
2. آره به صورت کلی نمیشه گفت همیشه درسته. ولی توی مورد این فیلم دقیقا درسته. وقتی سلیقهی مخاطب گفت دوران فیلمهای صامت تموم شده، اشتباه نکرد.
هروقت دوست دشاتی بگو دربارهاش حرف بزنیم…من که پایهام. اصلا میخوای توی همین پست گپ بزنیم دربارهاش…
3. واقعا؟ از چه نظر؟ چون من فکر نمیکنم توی همه ما خودشیفتگی وجود داشته باشه. یا مثلا غرور.
شاید من منظورت رو نگرفتم.
4. مخلصیم:دی. آره واقعا…بیاید به خودمون بگیریم.
خیلی مخلصیم. منتظر یادداشت 12 مرد خشمگین…
رضای عزیز
سلام
1- در مورد نظر جامعه و سمت و سوی درست یا اشتباه اون، فکر میکنم، مصادق بارز و خشنش رو بشه در نسلکشیهای معاصر پیدا کرد، نسل کشی روآندا الان برای من خیلی واضحه.ولی حق با شماست، در این مورد جامعه درست فکر میکرد.
2- آره منظورم از ولنتاین درون همین خودشیفتگی و غرور و مقاومت و مخالفت در برابر تغییرات درست هست.
موفق باشی برادر
سلام حسینجان
۱. آره حرفت رو کاملا قبول دارم. میدونی، همهی این چیزا نسبی هستند. هی باید از خودت بپرسی نسبت به چی. مثلا خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. خب نسبت به چه موضوعی؟ این حالتیه…
هرچند در عین اینکه این ضربالمثل نسبیه، در عین حال یک نتیجهی کلی داره؛ و اون متمایز شدنه. تو در هر صورت اگه همرنگ جماعت نشی، متمایز میشی.
مخلصیم.