یادداشت‌برداری از کتاب «ما چگونه، ما شدیم»-آیا ایران عقب‌مانده است؟

این پست قسمت دوم از مجموعه پست‌های “یادداشت‌برداری از کتاب «ما چگونه، ما شدیم»” هستش که در کتاب در بخشی با عنوان «آیا ایران کشوری عقب‌مانده است؟» مشخص شده، و صفحات ۲۵ تا ۴۳ رو در بر می‌گیره. قسمت اول این مجموعه پست‌ها رو در این لینک می‌تونید بخونید:

یادداشت‌برداری از کتاب «ما چگونه، ما شدیم»-مقدمه


تمام محتوای این بخش از کتاب، پیرامون یک نقل‌قول از «عباس میرزا»، شاه‌زاده‌ی قاجاری می‌چرخه. پس با همین نقل‌قول شروع می‌کنیم:

مردم به کارهای من افتخار می‌کنند، ولی چون من، از ضعیفی من بی‌خبرند. چه کرده‌ام که قدر و قیمت جنگجویان مغرب‌زمین را داشته باشم؟ یا چه شهری را تسخیر کرده‌ام و چه انتقامی توانسته‌ام از تاراج ایالات خود بکشم؟… از شهرت و فتوحات قشون فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است، مع‌الوصف تمام قوای مرا یک مشت اروپایی سرگرم داشته، مانع پیشرفت کار من می‌شوند… نمی‌دانم این قدرتی که شما اروپایی‌ها را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید و حال آن‌که ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به‌ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق‌زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تاثیرات مفیدش در سر ما کمتر از سر شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان استخواسته شما را بر ما برتری می‌دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟

این نقل‌قول، در اصل بریده‌ایه از گفتگویی در حدود ۲۰۰ سال پیش بین عباس میرزا و فرستاده‌، یا به تعبیری نماینده‌ی ویژه‌ی فرانسه در ایران؛ «پیِر آمدی ژوبر». «ناپلئون» برای لشکرکشی به هند، ایران و موقعیت اون رو یک مورد حساس و مهم می‌دونه. از این رو نماینده‌ی خودش رو به دیدار با نایب‌السلطنه‌ی ایران می‌فرسته، که به اصطلاح «دَم» ایران رو ببینه. انتظاری که از این ملاقات و گفتگو می‌ره، اینه که عباس میرزا که در بحبوحه‌ی جنگ با روسیه قرار داره، درخواستی از جنس تجهیزات نظامی، یا مشاوره‌های نظامی داشته باشه. اما عباس میرزا با بصیرتی که در اون می‌شه خستگی و نوعی بغض رو هم دید، این سوال رو مطرح می‌کنه. در تاریخ عباس میرزا رو به‌نوعی تافته‌ای جدابافته از سایر قاجاریان می‌دونیم. فردی که اگر روزگار همراه‌اش بود، شاید می‌تونست اصلاحاتی بنیادی رو در ایران انجام بده و همون‌طور که کتاب اشاره می‌کنه، تبدیل بشه به «میجی» ایران.

عباس میرزا

عباس میرزا نایب‌السلطنه. برای دیدن عکس با سایز اصلی کلیک کنید. منبع: ویکی‌پدیا.

در ادامه، نویسنده به بررسی این نقل‌قول می‌پردازه و برداشت‌هایی رو میاره که می‌شه ازش داشت. در واقع «صادق زیباکلام»(نویسنده) کل رسالت این کتاب رو پاسخ به این سوال می‌دونه. چیزی که برای نویسنده، و طبیعتا کسانی که این نقل‌قول رو می‌خونند خیلی مهم جلوه می‌کنه، فهم، نبوغ، و بصیرت عباس میرزاست. چیزی که در این گفتگو و در اصل در این سوال خیلی واضحه، اینه که عباس میرزا در یک سطح کاملا متفاوت از هم‌عصرهای خودش قرار داره. فرض کنید توی یک جنگل مه‌گرفته قرار دارید، که دور تا دورتون رو درخت محاصره کرده. از بلندترین درخت می‌رید بالا، مه رو رد می‌کنید…، و نور خورشید رو می‌بینید. بینش عباس میرزا رو می‌شه اینجوری دید.

افراد و جریانات فکری زیادی بعد از عباس میرزا بودند که سعی کردند به این سوال پاسخ بدند. پاسخ‌هایی که بعضی از اون‌ها کاملا متفاوت از دیگری هستند. از متن کتاب:

نسل‌های پس از عباس میرزا پاسخ‌های متفاوتی به پرسش تاریخی وی دادند. برخی از آنان پادشاهان قاجار را عامل عقب‌ماندگی کشور دانستند؛ برخی دیگر انگشت اتهام را به‌سوی حکام، فرمانروایان و رجال مستبد و خودکامه نشانه گرفتند؛ برخی به سروقت اسلام و حمله‌ی اعراب به ایران رفتند و آن را عامل عقب‌ماندگی ایران پنداشتند، برخی روحیه، خلقیات و فرهنگ خاص ایرانیان را مسبب وضعیت فلاکت بار ایران دانستند و قس علی‌هذا. تا رسیدیم به قرن بیستم و ورود افکار و اندیشه‌های مدرن به ایران.

نکته‌ای که در این قسمت از کتاب وجود داره، اینه که همه‌ی این دلایل، به اضافه‌ی استعمار کشورهای غربی می‌تونند درست باشند، اما نکته اینه که چرا اصلا این‌ها تونستند ایران رو تحت تاثیر خودشون قرار بدند؟ در وهله‌ی اول چه اتفاقی افتاد مگه؟ در واقع به نظر می‌رسه همه‌ی این‌ها حکم تسریع‌دهنده رو برای عقب‌ماندگی ایران داشتند. یا به‌نوعی حکم نمک روی زخم.

یکی از جریانات فکری و اندیشه‌هایی که از اون‌ها برای پاسخ به این سوال استفاده شد، مارکسیسم بود(و هست). کانال اصلی ورود این اندیشه به ایران حزب توده بوده. از متن کتاب:

مارکس پرسش عباس میرزا از ژوبر فرانسوی را در یک ابعاد جهانی و تاریخی قرار می‌داد. پاسخ مارکس آن بود که عقب‌ماندگی ایران و در مقابل پیشرفت غرب در اصل دو روی یک سکه‌اند.

مارکس می‌گه در اصل تا زمانی که این کشورها عقب‌مونده نباشند، برای غرب پیشرفتی حاصل نخواهد شد. خب این تفکر، و به نوعی این پاسخ به سوال عباس میرزا خیلی مورد استقبال قرار می‌گیره. این استقبال تا جایی پیش می‌ره که جریان‌های اسلام‌گرا هم علی‌رغم تضاد قوی‌ای که بین این دوتا جریان وجود داره، طرفدار این اندیشه می‌شند. خب دلیل این استقبال چی می‌تونه باشه؟ جواب ساده است.

کارل مارکس. برای دیدن عکس با سایز اصلی کلیک کنید. منبع: ویکی‌پدیا.

کتاب جواب این سوال رو این می‌دونه که این پاسخ-نظریه‌ی مارکس-، ما، یعنی خود ایرانی‌ها، رو از جایگاه متهم خارج می‌کنه و انگشت اتهام رو به سمت عوامل کاملا خارجی می‌گیره. تمامی پاسخ‌های نادرست به سوال چرا ایران عقب‌مانده است، اعم از حکم‌رانان فاسد، حمله‌ی اعراب، و…، در عین نادرست بودن، به‌نوعی خود ما مردم عادی رو مقصر می‌دونستند. خب این برای اکثر ما خیلی مهمه که خودمون رو عاری از هرگونه تقصیر بدونیم. همون‌طور که کتاب اشاره می‌کنه، یکی از عواملی که باعث می‌شه ما مقصر بودن رو نپسندیم، افتخار و بالیدن افراطی ما به تمدن‌مونه. مایی که همیشه دم از گذشته‌ی پرافتخارمون می‌زنیم، نمی‌تونیم به آسونی بپذیریم که عامل اصلی، یا حداقل یکی از عوامل اصلی این وضعیت کشورمون خودمون هستیم. به نقل از کتاب:

…عامل عقب‌ماندگی در تاریخ بشر، در تحولات تاریخ اروپا، در تقسیم کار نظام بین‌المللی، در استعمار، در امپریالیزم، در انقلاب صنعتی، در پیدایش سرمایه‌داری، در زیاده‌خواهی، توسعه‌طلبی و اجحاف غربی‌ها بود. این غربی‌ها بودند که شرق و شرقی‌ها را به خاک سیاه نشانده بودند. ما ایرانیان خود هیچ نقشی، گناهی، قصوری و کاستی نداشته‌ایم؛ مشکل یا عامل هرچی بوده خارج از ایران بوده است. عباس میرزا هم بی‌جهت در برابر اروپایی‌ها و ژوبر فرانسوی آن‌گونه اخساس ضعف و سرشکستگی می‌کرده.

نکته‌ی خیلی مهم:

شاید اگر ما در عالم واقعیت آن‌قدر عقب‌مانده نمی‌بودیم، دلیلی نمی‌داشت که منظما به گذشته و به تاریخ و فرهنگمان این همه ببالیم.

به نظر من جمله‌ی درستیه. در حقیقت اگر در حال حاضر هم مشغول ترقی و پیشرفت بودیم، دیگه فرصت و زمانی در اختیار نداشتیم که این‌قدر به گذشته ببالیم. و اصلا شاید حتی ناخودآگاه‌مون هم به اون سمت نمی‌رفت…

کتاب به نکته‌ی خیلی واضح ولی مهمی اشاره می‌کنه. می‌گه که توی این ۷۰-۸۰ سالی که ما تلویزیون و رادیو داریم، شده یک‌بار با صراحت کامل یه برنامه‌ تهیه کنیم، با حضور چندتا کارشناس، که بی‌پرده بگیم آقا چرا ما عقب‌مونده‌ایم؟ واقعا به این نکته فکر کردین؟ خب این به نظرم دلایل زیادی داره، که دلیل مادر همه‌ی این دلایل اینه که ما در همون وهله‌ی اول اصلا قصد قبول کردن این واقعیت رو نداریم.

پایان این قسمت از کتاب، در اصل شروعیه برای پاسخ دادن به سوال عباس میرزا از ژوبر، و در حقیقت شروع کتاب. اینجا آقای زیباکلام می‌گه در حین تدریس من در دانشگاه، هرازچندگاهی یک دانشجوی تیز و زرنگ پا می‌شه و می‌پرسه: «آیا بهتر نیست به‌جای رفتن پی اینکه ما چه‌جوری ما شدیم، بریم پی اینکه چه‌جوری از این وضعیت دربیایم؟»(نقل به مضمون). نویسنده این سوال رو نشانه‌ی تیزبین بودن و هشیاری اون دانشجو می‌دونه. به نظر من اما، خیلی واضحه که این سوال و این راهکار-رفتن دنبال بیرون اومدن از عقب‌ماندگی-، اصلا جواب‌گو نیست. چرا؟ چون تا ندونی علت خرابی یه چیز چیه، می‌تونی درست‌اش کنی؟ خیلی منطقی و بدیهیه. در غیر این صورت ما هم می‌شیم یکی از اون افرادی که با نیت خیر اومدند جلو تا ایران رو از این وضعیت نجات بدند، اما موفق نبودند. چرا که ناخواسته سعی در حل مشکل، بدون توجه به ریشه‌ی اون کرده بودند. کتاب افراد این چنینی زیادی رو مثال می‌زنه که علی‌رغم نیست خیر، نتونستند به هدفی که داشتند برسند. شاید شاخص‌ترین این افراد «امیرکبیر» باشه. به نقل از کتاب:

حکایت‌های اصلاح‌طلبی‌های ما آن بوده که هرازگاهی رادمردی یا رادمردانی کمر همت برافراشته‌اند و گفته‌اند بروید کنار، ما می‌گوییم «چه باید کرد» تا مملکت درست شود. بعد هم معلوم شده که اگرچه نیت‌شان خیر بوده، اما «چه باید کردشان» چندان موفقیت‌آمیز نبوده. تمامی جنبش‌ها و تلاش‌های اصلاح‌طلبی ما ظرف ۲۰۰ سال گذشته یک وجه اشتراک بنیادی با یکدیگر دارند. جملگی آن‌ها هرگز در مقام پاسخ‌دهی به پرسش عباس میرزا برنیامدند. هیچ‌کدام آن‌ها اساسا لحظه‌ای به‌دنبال بررسی این مساله نرفتند که اساسا چرا ایران عقب افتاد؟


امیدوارم این پست به دردتون خورده باشه. در قسمت بعدی به سراغ بخش بعدی کتاب با عنوان «طرح صورت مساله» می‌ریم. ممنون از اینکه وقت گذاشتید.

دیدگاه‌ها
حسین - ۳۰ آذر ۱۳۹۸

رضا عزیز
سلام
1- اجازه بده همین ابتدای کار، نسبت به تعریف و تمجید صرف از یک حاکم یا شخصیت سیاسی مشکوک باشم و در این شک باقی بمانم. همه چیز خوب بود تا اینکه در وصف عباس میرزا گفتی رفته روی درخت و به روشنایی از روی ابرها نگاه می‌کنه. به نظرم عباس میرزا رو در ظرف زمانش باید دید و مطمئناً در اون ظرف زمان منصف‌تر میشه در موردش صحبت کرد.
2- رفتم ببینم کتابی می‌تونم در مورد عباس میرزا پیدا کنم. بود ولی تو چیزی سراغ نداری که تاریخی باشه و نه تعریف و تمجید؟
3- در خلال یادداشتت به این نتیجه رسیدم که همین که فکر کنیم، عقب مانده‌ایم باعث بخشی از عقب‌ماندگی ماست. می‌دونم با متن اصلی کمی تناقض داره اما وقتی که ما فکر کنیم، عقب مانده‌ایم و منتظر فرمول و راهکار از سمت بیرون باشیم، نه حرکتی رقم می‌زنیم و نه کار خاصی انجام می‌دیم. مثال بارزی که الان به ذهنم می‌رسه اینه که خیلی زیاد مدرسه ترکیده در اقصی نقاط ایران و جهان وجود داره که واقعاً داغونن، به عکس بعضی از این مدارس که نگاه می‌کنم، با خودم می‌گم توی اون روستا و محل دو تا شاخ و برگ نیست بذاری بالا سر بچه‌ات؟ تا منتظر دولت باشی بچه‌ی خودت نابود نمی‌شه؟ سخته در این موارد حرف زدن و از دور نظر دادن، اما یه حداقلهایی دیگه هزینه نداره که، نیاز به پیشرفت خیلی زیاد هم نداره، ما حتی برای اونها هم گامی برنمی‌داریم. باز جا داره اشاره کنم به فیلم فرار مرغی که می‌گه: حصار بیرون ما نیست، توی ذهن ماست.
4- الان تصمیم گرفتم بخشی از نظرم در مورد یادداشتت رو توییت کنم. بد نیستا.
موفق باشی

    رضا - ۰۱ دی ۱۳۹۸

    سلام حسین‌جان.
    1. حسین‌جان به نظرم مشکوک بودن و در شک موندن باید با یک دلیل همراه باشه. احتمالا این شکِ تو از این میاد که ما عادت نکردیم به وجود شخصیت‌هایی در طول تاریخ که سرشون به تن‌شون بی‌ارزه. وقتی تقریبا تمام منابع تاریخی از افرادی مثل عباس‌میرزا، امیر کبیر، آبراهام لینکلن، گاندی، و… به خوبی یاد می‌کنند، چرا باید عقیده‌ای خلاف این رو داشته باشیم؟
    در مورد مقایسه در ظرف زمان خودش، اتفاقا من این تشبیه رو با توجه به عصر عباس‌میرزا و هم‌دوره‌ای‌هاش به کار بردم. احتمالا افراد خوش‌نیتی که در عصر ما زندگی می‌کنند، از دوران عباس‌میرزا بیشتر هستند؛ به دلایل مختلف. و این مورد یکی از دلایلیه که نیت و اقدامات عباس‌میرزا تا این اندازه جلوه دارند. صدالبته که در ذات و نیت خوب‌اش شکی نیست.
    2. من کتاب خاصی رو نمی‌شناسم حسین، اما به نظرم کاری که می‌شه انجام داد، اینه که ببینیم در تاریخی بودن و درست بودن این منابع فعلی مشکلی وجود داره؟ منابع معتبری هستند که این منابع فعلی رو رد کنند؟ باید در نظر بگیریم که شاید تعریف و تمجید هم بتونند تاریخی باشند و واقعی.
    3. اگر عقب‌مانده باشیم، پذیرفتن عقب‌ماندگی یک حرکت روبه‌جلوئه حسین‌جان. اتفاقا این یه نکته‌ی کلیدیه.
    با بخش دوم حرف‌ات موافقم؛ با اولی نه. موافقم که راهکار از بیرون نخواهد آمد، یا حداقل فقط یک بخشی از اون از بیرون میاد. در مورد مثالی هم که زدی، باهات موافقم؛ عقل، منطق، احساس، همه و همه، حکم می‌کنند خود آدم دست‌به‌کار بشه.
    اما به نظرم این‌طور نیست که ما فکر کنیم که توسعه‌نیافته‌ یا عقب‌مونده‌‌ایم؛ در حقیقت هستیم. احتمالا بشه وارد بحث کلیشه‌ای مقایسه با کشورهای مختلف شد، اما فکر می‌کنم با در نظر گرفتن یه سری معیار استاندارد، فارغ از مقایسه با کشورهای مختلف دیگه، بتونیم به این نتیجه برسیم که ما توی خیلی از زمینه‌ها عقب هستیم. که خب این خودش دلایل زیادی داره و این دلایل ریشه‌های زیادی دارند. ما هم این کتاب رو می‌خونیم که ببینیم ریشه‌ها چیا هستند.
    4. تشکر دوباره🤙
    مخلصیم.

      حسین - ۰۶ دی ۱۳۹۸

      سلام مجدد رضا جان
      وقتت بخیر
      1- اینکه گفتم اجازه بده من در شک بمونم، به علت مشکلی در خودمه، نه در اون افراد. از وقتی یادم هست در مورد آدمهای مختلف (از فوتبالیست بگیر تا سیاستمدار) برای من اسطوره سازی شده. بعد که کمی مطالعه کردم، منطقاً به این نتیجه رسیدم که ای بابا، این بنده خدا اونقدری که من فکر می‌کردم بچه پیغمبر نبوده. این شک من یکی به علت تمام (دقیقاً تمام) اسطوره‌های پیش از این برای من بوده و دومین دلیل هم بگذار به پای اطلاعات ناقص ما. همین.
      2- بحث اعتبار منابع خیلی مهمه و یکی از ملاکهای من برای پی بردن به اعتبار یک منبع همین تعریف و تمجید نکردن از یک شخصیت تاریخیه. 🙂
      3- به نظرم کلا در این مورد هم نظریم ولی اینکه متضاد هم حرف می‌زنیم یا برداشت متفاوت داریم، باید در موردش بیشتر صحبت کنیم. شاید یه گفتگوی صوتی تصویری کار را بنداز باشه. بهش فکر کن.
      دمت گرم

        رضا - ۱۱ بهمن ۱۳۹۸

        سلام حسین‌جان.
        معذرت بابت اینکه دیر جواب دادم.
        1. موافقم با حرفت. به نظرم باید تا حد امکان درباره اینجور افراد تحقیق کرد. درهرحال اما، به کلی باید از اسطوره‌سازی جلوگیری کنیم و به افراد حق اشتباه کردن بدیم. سود این کار اول به خودمون می‌رسه.
        2. قطعا.
        3. پایه‌ام حسین‌جان. در اولین فرصت بهت میگم تا یه تماس تصویری داشته باشیم.
        مخلصیم. دم شما گرم.

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت‌گذاری شده‌اند.