فیل

«فیل سفید» و یک نکته‌ی قابل توجه در آن

حمد و سپاس خدای عزوجل را که فرصت نگارش یکی از موضوعات مورد علاقه‌ام را در اختیار من گذاشته. باشد تا با Effort کافی، در نگارش این پست به Efficiency لازم دست پیدا کرده، تا این پست به منزله‌ی شکرانه‌ به درگاه او باشد.

خواجه عبدالله وبلاگی(پس از پایان ترم سوم کلاس زبان).


اگه بگم پنج‌شش ماهه که قصد دارم چهارخط درباره این موضوع بنویسم، گزاف نگفتم. واقعا از برنامه‌ریزی‌هام راضی نیستم…امیدوارم به خودش بیاد.

آقا یه اصطلاحی هست که تقریبا در همه‌ی زمینه‌ها می‌تونه استفاده بشه: فیلِ سفید. اصلا تناقض از سر و روش می‌باره، فیل؟ سفید؟ قبلش بگم این فیل به علت نداشتن یا کم داشتن یک سری رنگ‌دانه توی بدنش، به رنگ سفید در‌می‌اومده. ما این مورد رو با کلمه‌ی «زال» می‌شناسیم. حالا بریم ببینیم قضیه چیه…

اون قدیم ندیما، در کشور تایلند و همون دور و برا، فیل سفید رو مقدس می‌دونستند و بالای مجلس می‌نشوندنش. یعنی اگه شما همزمان با یک فیل سفید به ورودی یک مکان می‌رسیدین، و خدای نکرده، روم به دیوار، الهی لال بشم؛ اول شما وارد می‌شدین، این آخرین کاری بوده که تو عمرتون انجام می‌دادین(روح‌تون شاد و راه‌تون پر رهرو باد). نگهداری فیل سفید دردسر داشته. با وجود اینکه خیلی مقدس بوده و همه‌جا با عنوان «چِش مایی» خطاب می‌شده، ولی واقعا به دردسرش نمی‌ارزیده. از هزینه‌ی خورد و خوراکش بگیر….تا هزینه ایاب و ذهاب ملت که برای زیارت کردنش به خونه‌ی نگهدارنده‌اش می‌اومدند، باعث می‌شده که داشتنش فقط دهن‌پر کن باشه و در عمل مایه‌ی عذاب.

ما پادشاهان قدیمی و کاردرست رو به فرزانگی و مدبر بودن می‌شناسیم، پادشاهان تاهی(تایلندی) هم از این قضیه مستثنی نبودند. اینا وقتی از یکی از زیردستان‌شون ناراضی بودند یا به هر دلیلی باهاش حال نمی‌کردند، نمی‌اومدند زرتی بکشن‌اش، به جاش سیاست اهدای فیل سفید رو در پیش می‌گرفتند. به این صورت که با تشریفات کامل یک زنجیر(واحد شمارش فیل) فیل سفید به اون مادرمرده‌ی بخت‌برگشته‌ نگون‌بخت هدیه می‌دادند.

اتفاقی که می‌افتاد این بود که در ظاهر و از چشم ملت، یک افتخار بزرگ محسوب می‌شد که فلانی از شاه یه فیل سفید گرفته! اما در عمل پادشاه زیرک با این حرکتش، همزمان با اینکه بر سر اون بیچاره منت می‌گذاشت، فاتحه‌‌اش رو می‌خوند(ضمنا مجلس زنانه نیز در همان مکان منعقد می‌شده). انصافا دست مریزاد، سیاست تروتمیزی بوده.

حالا این مورد رو کجاها می‌بینیم؟ مثلا سیاست و بحث‌های مدیریتی. به عقیده‌ی من، توی خیلی از تصمیم‌های کلان کشور، راحت می‌شه رد پای این فیل سفید رو دید. مثلا بحث اجازه ندادن به زن‌ها برای ورود به ورزشگاه‌ها. توی یک سری از بازی‌ها دیدیم که در عین ناباوری واقعا امکان اینکه جنس مونث هم بیاد توی ورزگاه وجود داره! یاللعجب! این مورد توی خودش خیلی نکته‌ها داره. نکته‌ی اول اینه که زیرساخت سخت‌افزاریش وجود نداره و این حرفا همش کشک بود! می‌دونم، منم مثل شما اولش باورم نمی‌شد! اما خب کشک اعلا، مثلا کشک کاله. نکته‌ی بعدی و مهم‌تر، بحث مخالف بودن شرع بود. این طور می‌گفتن که ورود بانوان به ورزشگاه مخالف شرعه. کاری نداریم به این قضیه…، چیزی که مربوط به بحث ما می‌شه اینه که این چندتا بازی نشون داد که این دلیل هم موجه نیست. خب چی شد پس؟ چرا باز دوباره ورود بانوان ممنوع شد؟ به نظر من یکی از دلایلش اینه که بعد از این همه‌سال، نمی‌شه گفت ما اشتباه می‌کردیم و هم شرع موافقه هم زیرساخت‌هاش وجود داره، مخصوصا اینکه به جز این چندسال اخیر، در طول تمام این سال‌ها مردم هم پذیرفته بودند که آره آقا؛ نمی‌شه دیگه…

پست طولانیه، گفتم یه نفسی بگیرین…

یکی از جاهای دیگه‌ای که توی این قضیه گیر می‌افتیم، دست کشیدن از کاری هستش که براش وقت و هزینه صرف کردیم. مثلا بابت یاد گرفتن یک زبان برنامه‌نویسی یک‌سال وقت گذاشتیم و n میلیون تومن پول خرج کردیم، ولی یه جایی به خودمون میایم و می‌بینیم نه آینده‌ای برامون داره و نه ما اونجور که باید بهش علاقه داریم. اینجا متاسفانه با امیدواری دادن به خودمون که آره اولش سخته، و یادآوری به خودمون که بابا کلی وقت و هزینه پاش رفته، به روند یادگیری و فعالیت توی همون حوزه ادامه می‌دیم، و قاعدتا بیشتر توی باتلاق فرو می‌ریم.

خود من این رو تجربه کردم. اوایل با شبکه شروع کردم، کلاس رفتم و بعدش اومدم در حد وسع خودم توی خونه lab راه می‌انداختم. کم‌کم متوجه شدم که به دلایلی آینده‌ی من از این مسیر رد نمی‌شه. ولی انکارش کردم و نه تنها روند معمولی اون مسیر رو طی نکردم، بلکه بیشتر وقت گذاشتم و کلاس‌های(البته فقط یک کلاس) بیشتری شرکت کردم. به لطف پروژه‌ی پایانی دوره کارشناسیم، از اون مسیر پرت شدم بیرون، و گرنه من آدمی نبودم که به این راحتی‌ها ول کن ماجرا باشم. خوب شد بحث به اینجا رسید. اینجا اون نکته‌ای که توی عنوان گفتم باید بهش توجه کرد رو می‌گم.

من فکر می‌کنم رابطه‌ی مستقیمی بین افتادن توی تله‌ی فیل سفید و کمال‌گرایی افراطی(منفی) وجود داره. به این صورت که شما هرچی بیشتر همه‌چیز رو تمام و کمال بخوای، بیشتر دست به انکار شکست‌هات می‌زنی. یه جورایی بهت ثابت شده که داری توی دانشگاه عمرت رو تلف می‌کنی، اما دلایلی مثل هزینه‌های مالی و زمانی که تا الان صرف کردی، داشتن مدارج علمی در کنار مهارت‌های فنی، و… باعث می‌شه که توجه‌ات رو از روی این مسائل برداری، و با تمام قدرت به راهی که تا الان اومدی ادامه بدی.

حالا اون طرف قضیه رو ببینیم. یه مرزی هست بین گیر نیفتادن توی تله‌ی فیل سفید و نداشتن پشتکار، یه مرز خیلی‌خیلی باریک… . ممکنه بعد از دونستن این داستان، یا به طور ناخودآگاه، به اولین سنگ سختی که می‌خوریم، جا بزنیم و بریم شانس‌مون رو توی یه حوزه‌ی دیگه امتحان کنیم. خب این دیگه هوشمندی ما توی گیر نیفتادن در مساله‌ی فیل سفید رو نمی‌رسونه، این چیزیه که صداش می‌زنن: نداشتن پشتکار و از این شاخه به اون شاخه پریدن. خب چیکار کنیم که اینجوری نشه؟ به نظر من برای فعالیتی که می‌خوایم استارتش رو بزنیم یک خرده بیشتر وقت بذاریم. در موردش بیشتر مطالعه کنیم، بریم جویای عاقبت اونایی که این مسیر رو رفتن بشیم، با چهارتا بزرگتر مشورت کنیم، و در نهایت با تمام قدرت، با داشتن پشتکار، و با نوشتن «بیمه‌اش کردم به نامت یا اون کسی که توی این مسیر موفق شدی» پشت لباس‌مون، خودمون رو بندازیم توی جریان و به حواشی اهمیتی ندیم.

به صورت کلی وقتی از این اصطلاح استفاده می‌کنیم که ادامه‌ی یک کار در واقع به ضررمونه، اما به دلایلی که گفتم نمی‌خوایم با این واقعیت روبه‌رو بشیم. توی سایت‌ها یه تعریف خوب دیگه هم از این مساله دیدم، که توش کلی حرف داره: مالکیت ناگوار.


مشتاقم که نظرتون و تجارب احتمالی که توی این قضیه دارین رو بدونم.. خیلی ممنون که تا اینجا اومدین…خواهش می‌کنم از خودتون پذیرایی کنید. اکبر آقا میوه پوست کن، آقا ماشالا چرا بیکاری…بفرما بفرما…ناهید خانوم بذار بچه راحت باشه فدای سرتون…

🤪

دیدگاه‌ها
حمید - ۲۵ آذر ۱۳۹۷

یکم توضیحاتت پیچیده و زیاد شد، اصل مطلب و رابطه فیل و بدبختی رو نفهمیدم… من را به بزرگی خودت ببخش ای شیخ 🙌
از رفرنس هم استفاده کن 😁

    رضا - ۲۵ آذر ۱۳۹۷

    آره، راست می‌گی. یکم سردرگم‌کننده شد. بر من ببخش.
    نه، فیل سفید و بدبختی ربطی به هم ندارند(حداقل به صورت مستقیم). وقتی یه چیزی فقط در ظاهر قشنگه، برات ارزش آورده، حتی مایه‌‌ی افتخارته، اما در عمل چیزی جز دردسر(همه‌ی انواعش؛ مالی، زمانی، احساسی، و…) برات نداره، می‌شه فیل سفید زندگی تو. چیزی که داشتنش از نداشتنش برات بدتره، اما نمی‌تونی بیخیالش بشی(نمی‌خوای که بشی).
    متوجه نشدم. یعنی چی از رفرنس استفاده کنم؟:دی

      حمید - ۲۵ آذر ۱۳۹۷

      منظورم از رفرنس، اشاره کردن به منابعی هست که ازش واسه نوشتن پست‌ها استفاده می‌کنی.

        رضا - ۲۵ آذر ۱۳۹۷

        توی همه‌ی پست‌ها اگر از رفرنس‌های مشخصی استفاده کرده باشم، آخر پست ارجاع می‌دم حتما. از اصول اولیه تولید محتوا و کپی-رایته:دی
        واسه نوشتن این پست از مرجع خاصی استفاده نکردم.
        جوری که تو گفتی رفرنس استفاده کن، من فکر کردم منظورت اینه که برای بهتر شدن پست‌ها از رفرنس استفاده کن. فکر کنم اگه می‌گفتی به رفرنس ارجاع بده، بهتر منظورت رو می‌رسوندی:دی

فیث - ۲۳ آذر ۱۳۹۷

اقا چه قلم خوبه دری شما.خیلی خوب بود.اولین مطلبیه که خوندم تو اینجا.درس عبرت گرفتم 😂😂ساعت 8صبحی

    رضا - ۲۳ آذر ۱۳۹۷

    فیث😂
    مخلصیم…خوشحالم که نظرت مثبت بوده.
    انشالا آخریش نباشه😜 سری بعد با بچه‌ها بیایه

حسین - ۲۱ آذر ۱۳۹۷

رضای عزیز
سلام
1- آقا این آخر مجلسی چه ریخت و پاشی کردی، به خدا راضی نبودیم، دو دقیقه اومده بودیم خودتون رو ببینیم و بریم. ای بابا.
2- این داستان فیل سفید خیلی بامزه‌س برای من، خیلی هوشمندانه‌تر و البته کم خشانت‌تر! از برخورد پادشاهان خودمونه، آقا محمد خان از یکی بدش می‌اومد می‌زد از وسط دو شقه‌ش می‌کرد.والا.
3- اینکه ما بدونیم فیل سفیدمون چیه، خیلی خوبه، خیلی هم سخته. یه خودشناسی بالینی! می‌خواد. نمی‌خواد؟ هیچ‌کس هم به جز خودِ آدم در پیدا کردن فیل‌های سفید خودش خوب نیست. گفتم فیل‌ها چون ممکنه نه یکی، بلکه چندین فیل سفید داشته باشیم که فقط باید خر بیاریم، باقالیاشونو بار بزنیم و ببریم.
4- من از این می‌ترسم که کل زندگی، فیل سفید باشه. یا خدا
موفق باشی

    رضا - ۲۳ آذر ۱۳۹۷

    سلام حسین‌جان
    1. :))
    نه بابا کاری نکردیم که، راحت باشین تروخدا.
    2. خب همون کارا رو کردن که هم خودشون به فنا رفتن هم مملکت.
    متوجه نشدم منظورت از اینکه برات بامزه‌ست چیه؟
    3. آره…باید بدونی کجا داری زیادی بها می‌دی به چیزی، و کجا داری زود جا خالی می‌کنی. همون هنر شناختن مرزها…
    قطعا بیشتر از یک زنجیر فیل داریم!
    4. آقا مثل همیشه به نکته‌ی ریزی اشاره کردی.
    من گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم…اگه همه‌ی اینا الکی باشه چی؟ یعنی بعدا بفهمیم همه راه رو اشتباه اومدیم. کلا از چیزایی که زمان ثابت می‌کنه درست بودند یا نه یه جور ترس دارم، سعی می‌کنم با احتیاط برم سمت‌شون.

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت‌گذاری شده‌اند.