
جنتلمن
وقتی که خبرش دراومد توی یه مدرسه بچهها آقامون جنتلمنه خوندند و رقصیدند، میخواستم نظرم رو اینجا بنویسم، ولی گفتم ولش کن.
چندروز بعدش که خبر اومد مدیر مدرسه رو بازخواست کردند، یه صحبت کوچیک با یکی از دوستان دربارهی همین موضوع داشتم. بعدش تصمیم گرفتم نظرم رو اینجا بنویسم، ولی گفتم ولش کن.
دیروز پریروز دیدم جادی تو وبلاگش به همین موضوع پرداخته. دیگه نگفتم ولش کن، شروع کردم به نوشتن. پست جادی رو بخونید حتما.
خب اینجا با چندتا موضوع طرفیم. البته با یه موضوع طرفیم فقط، منتها چندتا جنبهی مختلف توش داره. بذارین یه نگاهی بندازیم به صورت مساله. آخرین آهنگ آقای مانکن، بهنام «جنتلمن» رو توی مدرسههای مختلف پخش کردند(و میکنند)، بچهها به شادی و سرور پرداختند، و مدیر مدارس رو بازخواست کردند. حالا اون جوانب مختلفی که گفتم اینا هستند:
- توی یه مدرسه آهنگ شاد گذاشتند(مشکلی نیست. خیلیوقت پیش باید این حرکت رو شروع میکردند).
- توی یه مدرسه یه آهنگ شاد با محتوای نامناسب با سن دانشآموزان گذاشتند(مشکل اینجاست. پایینتر در موردش حرف میزنم).
- توی یه مدرسه آهنگ شاد گذاشتند و مدیرش رو بازخواست کردند(باید دید به چه دلیلی؟ به دلیل محتوای نامناسب؟ پس احتمالا کار درستی کردند. به دلیل شاد بودن{خیلی کلی گفتم}؟ پس کار نادرستی کردند).
بحث از وقتی داغ شد که خبر بازخواست کردن مدبر مدرسه پخش شد. واکنش ملت به این قضیه به دو دسته تقسیم میشه. عدهای میگند چه اشکالی داره مگه؟ چهارتا بچه یکم زدند و رقصیدند، حالا این وسط مشکل سر آهنگشه؟ خب باشه؛ اولا که این چیزها رو دیگه همه میدونند این روزا، دوما خیلی هم بد نیست محتوای آهنگ. بعد در مقابل این عده یه عده هم میگند آقا کار به جایی رسیده که آهنگ خوبهمون شده این آهنگ، و این اصلا خوب نیست.
بریم سروقت اون جوانبی که بالا لیست کردم.
۱- There is Nothing Wrong With Dancing
مورد اول. خب این مورد فکر میکنم نیازی به توضیح نداره زیاد؛ چرا که هیچ عقل سلیمی پیدا نمیشه که مخالف شادی باشه. اونم با این شرایطی که ما الان داریم، از هر فرصتی باید برای یه لحظه آسودگی خیال استفاده کنیم. یه جمله خیلی خوب و مرتبط با همین موضوع الان یادم اومد؛ بذارین نقلقولاش کنم. «جان مکسوِل» میگه که «به خودتون اهمیت بدین؛ وگرنه لابهلای زندگی از بین میرین، هیچکس هم نمیفهمه». متوجه هستیم؟ هیچکس. خب شاد بودن یه روشه واسه اینه که به این جملهی آقای مکسوِل عمل کنیم.
دوران ابتدایی و راهنمایی من توی دهههای ۷۰ و ۸۰ بوده. جدا زمان ما این چیزا نبود. نمیگم خیلی خشک بود؛ ولی خب مراسم صبحگاهی ما تشکیل میشد از خوندن قرآن، دعاهای مذهبی که یکم ریتم داشت، مرگ بر آمریکا، و تحمل صحبتهای ناظم و مدیر. نمیخوام بگم اینا بده یا خوب(البته به حز آخری که خیلی بده. انصافا کمردرد الان من از همون دوران ایستادن سر صفه فکر میکنم:|)، فقط میخوام بگم خبری از قر دادن نبود. و خب خیلی خوبه که الان همچین چیزهایی داریم.
۲- ?So What’s the Problem
مورد دوم. مشکل اینجاست. به نظر من انقدر که فشارها زیاده، و آزادیها کم، دیگه عملا قدرت تشخیصمون رو از دست دادیم. صرفا میگیم: «مگه چی شده؟ بذار شاد باشند». ناخودآگاه خیلی از چیزها رو نمیبینیم. همهچیز برامون رفته سمت بد و بدتر؛ اونم به طرز خیلی عجیبی به صورت ناخوادآگاه. یعنی خیلیوقتها ناخودآگاه میریم سمت بد، که صرفا نرفته باشیم سمت بدتر. شاد باشند به چه قیمتی؟ من خواهرزادهی کلاس دوم و کلاس هفتم دارم. به این قیمت که یه بچه هشت ساله با خودش بخونه «وقتشه لبه رو بدی»، «بیا قرش بده سکسی»، « سلامتی اونا که بالان»، و «سلامتی چشمقرمزا»؟ نه؛ با هر متر و معیاری حساب کنیم نه تنها این شادی ارزشاش رو نداره؛ که مخرب هم هست. فرض کنید خواهرزادهی من بیاد این سوالات رو از من بپرسه که مثلا یعنی چی «اونا که بالان»؟
به نظر من لزومی نداره که من به یه بچهی هشتساله توضیح بدم سکس چیه، یا چه فرآیندی طی میشه که میرند بالا یا چشمهاشون قرمز میشه. آموزشی که توی این سنوسال لازم دارند در این حده که مثلا بهش یاد بدیم جاهای خصوصی بدناش رو، و اینکه اگه کسی به این جاها دست زد چه واکنشی نشون بده. در این حد لازمه و کافی. و خب در مقابل این که یه سری چیزها رو بیرون از خونه یاد میگیرند باید یه جوری مدیریت کنیم که این چیزها، تمرکز بچهها رو به خودشون اختصاص ندند. توی این سن چیزهای خیلی مهمتر و بهتری برای یادگیری وجود داره.
البته خب منظور از محتوای نامناسب فقط اینا نیست. یه آهنگ یا کتاب با محتوای خیلی سنگین، و یا افسردهکننده هم به همون اندازه میتونه مضر باشه. مثلا چه لزومی داره یک نفر توی سن نوجوونی که خیلی حساس و ناپایداره، بیاد کتابهای کامو یا هدایت رو بخونه؟ پس نکته اینجاست که به کلمهی نامناسب دقت کنیم.
۳- Make the Right Decision
مورد سوم. خب به دلایلی که توی مورد دوم گفتم، احتمالا کار درستیه که مسئولان مربوط توسط مسئولان مربوطتر(!) مورد بازخواست قرا بگیرند که خب چه دلیلی داره همچین محتوایی توی همچین محیطی ارائه بشه؛ یعنی من فکر میکنم باید اینجوری باشه. اما چیزی که باعث میشه ما در مقابل این خبر گارد بگیریم، اینه که همهمون تقریبا مطمئنیم دلیل این بازخواست محتوای نامناسب نیست؛ بلکه یه چیز دیگهست که خب فکر میکنم نیازی نباشه بگم…(راهنمایی: در مورد دوم بهش اشاره کردم).
به همین شبهای عزیز قسم که نمیخوام برم تو فار نصیحت:دی، اما دوست دارم در آخر این پست یه نقلقول قشنگ از «کوئیلو» بیارم: «نگذار زخمهایت تو را به چیزی که نیستی تبدیل کند». دقیقا الانِ ما وقتیه که نباید بذاریم این حجم از گرفتاریها باعث بشند از پرندهی آبی درونمون غافل بشیم، نباید اجازه بدیم قدرت قضاوتمون بره زیر سوال؛ خیلی وقتها شاید یه کورراهی بین راه بد و راه بدتر باشه.
پینوشت اول: در مورد پرندهی آبی توی پست بعدی توضیح میدم.
پینوشت دوم: من به شدت به شخصیت و بازی اینی که توی کاور پست میبینید علاقه دارم. شاید بشه این صفت-عنوان پست-رو براش به کار ببریم. و آخر فصل داره میره از فوتبال…؛ باشد که یه پست مفصل بنویسم.
pingback بهترینهای هفته-هفتهی سوم – رضا سنگسفیدی؛ دنیای باینری، فیلم و خالی کردن آب حوض!